راوى اصلى آن ابن مسعود است كه بنابر گواهى تاريخ در دوران خلافت عثمان به سال 32 ق، از دنيا رفته است و نمى تواند گزارشگر اين روايت باشد. ۱ ديگر متون اين روايت نيز بدون سند ذكر گرديده و مرسل و غير قابل قبول است. ۲ بنابراين، خطبة البيان به لحاظ سند، فاقد اسناد صحيح و غير قابل اعتماد است. علاوه بر اين كه متن اين روايت مضطرب است و ميان نسخ آن، تفاوت هاى بسيارى مشاهده مى گردد.
برخى صاحب نظران به بررسى سندى و محتوايى اين خطبه پرداخته و به نقاط ضعف آن به طور مشروح اشاره نموده اند؛ از جمله نقاط ضعف اين روايت، مى توان موارد زير را بر شمرد:
الف. به كار رفتن عبارات و تركيبات مخالف با لغت و ادبيات عرب به لحاظ اعراب و اشتقاق و ... .
ب. تصريح روايت بر وجود برخى افراد در هنگام ايراد خطبه كه بنابر گزارش تاريخ، در آن زمان در قيد حيات نبوده اند.
ج. تاكيد روايت بر بزرگ نمايى چهره بيت المقدس و مواريث اسرائيلى همانند تابوت سكينه، انگشتر سليمان و ... .
د. غلو آميز بودن بسيارى از مضامين و عبارات اين خطبه. ۳
تمامى آن چه بيان گرديد، حكايت از ضعيف و موضوع بودن اين خطبه دارد. از همين روست كه نام آن در هيچ يك از كتب محدثان بزرگ متقدم و متأخر هم چون شيخ كلينى و علامه مجلسى نيامده است.
6 . احمد بن سلمان از ابراهيم بن اسحاق حربى از سفيان بن وكيع از وكيع بن جراح از عباد بن ميسره از حسن بصرى از برخى افراد مورد اعتماد خود از ابوامامه نقل مى كند كه گفت: ذوالقرنين در ظلمات سير مى كرد. هنگامى كه به فرشته موكل بر كوه قاف رسيد، از او پرسيد: در وراى اين كوه چيست؟ فرشته گفت: در وراى آن، هفتاد حجاب از آتش و هفتاد حجاب از دود و هفتاد حجاب از برف و هفتاد حجاب از تاريكى و ظلمت است كه طول هر كدام از حجاب ها، به اندازه پانصد سال راه است. در پشت اين حجاب ها، حاملان كرسى قرار دارند كه پايه هايشان در زمين هفتم جاى دارد و سرهايشان از آسمان هفتم فرازتر گشته است. اگر اين حجاب ها وجود نداشت، من و كوه قاف از فروغ پرتو آنها مى سوختيم ... .
نام ذوالقرنين همواره با نام كوه قاف گره خورده است و اين مسأله در كتب روايى مسلمانان نيز، گه گاه، به چشم مى خورد كه از جمله آنها روايت مزبور است.
از سلسله رجال سند اين روايت، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى مشهور به ضعف در كلام و متهم به
1.الزام الناصب، ج۲، ص۱۵۷.
2.همان، ج۲، ص ۱۸۴ و ۲۰۲.
3.جزيره خضرا در ترازوى نقد، ص۹۱.