طالب ، قاصد وصول به جناب تو باشد و سعى كننده در وصول [ به ]آن ؟!
۰.أمْ كَيْفَ تَطرُدُ ظَمْآنا وَرَدَ إلى حِياضِكَ شاربا!
۰.«ظمآن» ، تشنه است و «وُرُود» ، رسيدن و «حياض» ، جمع حوض و«شرب» ، آشاميدن و در بعضى نسخ «أم كيف ترد» واقع شده و معنى هر دو متحّد است ؛ يعنى : آيا چگونه دور گردانى و محروم گذارى تشنه لبى را كه رسيده باشد به حوض هاى زلال رحمت تو از آشاميدن؟! كه كنايه از استفاضه آن رحمت است .
۰.كلاّ وَحِياضُكَ مُتْرَعَةٌ في ضَنْكِ المُحُولِ .
۰.واو از براى حال است و «كلاّ» ، حرف رَدْع است و «مترعه» يعنى پُر ، و «ضنك» ، يعنى تنگى و«مُحُول» ، جمع مَحْل [ يعنى خشك سالى ] ؛ يعنى : چنين نيست كه دور گردانى و چون چنين باشد و حال آن كه حوض هاى رحمت تو مالامال است از زلال مرحمت در اوقات تنگى و خشكْ سالى ، يعنى نايافتن رحمت؟!
۰.وَبابُكَ مَفْتُوحٌ لِلطَّلَبِ والوُغُولِ .
۰.اين جا نيز واو از براى حال است و «وغول» ، به معنى دخول است ؛ يعنى : حال آن كه درِ رحمت سراى تو گشاده است ، از براى درآمدن به طلب وصول جناب تو نمودن .
۰.وَأنْتَ غايَةُ السُّؤُولِ ۱ ونَهايَةُ المَأمُول .
۰.سُؤول : جمع سؤال است ؛ يعنى : تويى غايت آن چيزى كه كسى او را طلب كند ، و تويى نهايت آنچه مردم بدو اميدوارند .
۰.الهي ، هذِهِ أزمَّةُ نَفْسي قَدْ ۲ عَقَلْتُها بِعِقالِ مَشِيَّتِكَ .
۰.معنى اَزِمّه و عقل ، گذشته و «عقال» به معنى : حبال است . و «مشيّت» ، اراده و در
1.مفاتيح الجنان : المسؤول .
2.مفاتيح الجنان : ـ قد .