تاريخ‏ مندي در مطالعات حديثي - صفحه 161

شده باشد، و در زمانى ديگر اين شرايط تغيير كرده و در نتيجه مدح يا ذمّ مزبور نيز نسخ شود، گرچه انگيزه جعل را نيز در اين قبيل روايات نمى توان ناديده انگاشت؛ ۱ براى نمونه، اميرالمؤمنين على عليه السلام در آغاز خلافت و ورود به كوفه، سخنانى در فضيلت اين شهر بيان داشته اند، اين شهر نخستين شهرى است كه مودّت و دوستى اهل بيت عليهم السلام در آن پديدار شد. على بن ابى طالب عليه السلام درباره كوفه مى فرمايد:
هذه مدينتُنا ومحلّتُنا ومقرُّ شيعتِنا.
از على عليه السلام منقول است:
كوفه سرزمينى است كه دوستمان مى دارد و دوستش مى داريم.۲
اما پس از مدتى كوتاه بى وفايى ها و عهدشكنى هاى مردم كوفه آن قدر زياد شد كه اين مدح و ستايش ها را بى رنگ كرد. عتاب ها و نارضايتى امير مؤمنان عليه السلام از مردم كوفه، به خصوص پس از جنگ نهروان، به دليل همين روحيه مردم كوفه است. بسيارى از اين نامردمى ها و عتاب هاى امير مؤمنان عليه السلام در كتب تاريخى و روايى گرد آمده است. ۳
علامه مجلسى در نسبى بودن اين امور و براى جمع ميان اخبار وارد در مدح شام و مصر، از يكسو و ذمّ آن، از سوى ديگر مى نويسد:
جمع ميان اين اخبار، به اختلاف احوال اهل آن شهرها در زمان هاى مختلف بستگى دارد، يعنى اگر شهرى در يك زمان محل سكونت انبيا و صالحان بود، از بلاد مبارك و شريف است، اما اگر مردمان آن شهر دچار شقاوت و كفر شدند، شهر نيز به بدى توصيف مى شود؛ همان طور كه روز عاشورا بر اساس برخى روايات از ايام متبرك بود، اما از آن هنگام كه امام حسين عليه السلام در آن به شهادت رسيد، اين روز از نحس ترين ايام به شمار مى رود. ۴

و. برخى روايات كلامى

گرچه مباحث اعتقادى كلامى مبانى عقلى دارد و كمتر دستخوش تاريخ مندى و نسخ قرار مى گيرد، ولى در عين حال، برخى از زمينه هاى كلامى نيز به خاطر فضاى صدور روايات و بويژه عنصر تقيه، محتمل تاريخى شدن بوده اند.
مرحوم حر عاملى درباره روايت: «أما أطفالُ المؤمنينَ يلحَقونَ بآبائِهم، وأولادُ المشركينَ يلحَقونَ بآبائهم وهو قولُ اللّه تبارك وتعالى: «بِإِيمَـنٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» ، مى نويسد:
اين روايت محمول بر تقيه است، چون موافق مذهب عامه است كه منكر عدل هستند و روايات

1.براى نمونه هايى از اين روايات ر.ك: الموضوعات فى الآثار والاخبار، ص۱۳۸ ـ ۱۴۰.

2.شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۱۹۸.

3.براى نمونه، ر.ك: وقعه صفين، ص۶ ـ ۷؛ انساب الأشراف، ج۲، ص۳۷۹؛ نهج البلاغة، خطبه ۷۰؛ الإرشاد، ج۱، ص۲۸۳.

4.بحارالأنوار، ج۵۷ ، ص۲۰۸؛ و نيز ر.ك: همان، ج۴۱، ص۳۰۱ ـ ۳۰۲.

صفحه از 163