اسناد در روايات اسلامي - صفحه 248

شصت سال پس از وفات پيامبر، اِسنادى وجود نداشت و نتيجه مى گيرد كه آغاز اين روش را مى توان در دوره اى ميان عروة و ابن اسحاق (م 151 ق) قرار داد؛ چرا كه ابن اسحاق از اساتيد بهره برده است، اما نه به شكلى دقيق و كامل كه در نويسندگان متأخر مى بينيم. اِسناد در كتاب واقدى (م 207 ق) و منشى او ابن سعد (م 230 ق) تحول يافت، ولى هنوز كامل نشده بود. به نظر كايتانى، طرح و ابداع بخش اعظم اِسنادها به دست محدّثان اواخر قرن دوم و چه بسا قرن سوم انجام يافته است. با اين همه، او مى گويد كه البته اين امر به معناى جعل صرف نبود، بلكه تلاشى بوده براى بازسازى فرضى سير زمانى نقل حديث كه بعدها اين تلاش از طريق توجهات سازمان يافته و علمى توسعه و تكامل يافت.
يوزف هوروويتس در مقاله اى بسيار مهم با نام «قدمت و خاستگاه اِسناد»، ۱ به تفصيل، به اين احتجاج ها پاسخ داده است. در اين مقاله وى مى نويسد: شايد بتوان گفت شاهدان عينى، حوادث مختلف مرتبط با پيامبر را نقل كرده، در نتيجه مجموعه هايى از روايات شكل گرفت. در پى آن، ديرى نگذشت كه شور و شوق گردآورندگان حديث روبه فزونى گذاشت و شش يا هفت دهه بعد از فوت پيامبر، آنان نوشته هاى خود را گرد هم آوردند. در اين زمان تعداد كمى از صحابه زنده بودند، اما حكايت ها در ميان عشيره ها و قبايل باقى بود. هوروويتس بر ارتباط نزديك ميان سيره و حديث تأكيد مى ورزد و مى گويد در نوشته هاى ابن اسحاق و واقدى، كمتر روايتى مى توان يافت كه مشابهى در مصنَّف ها و به ويژه در مسانيد نداشته باشد. او با اذعان به اين كه ابن اسحاق در بيشتر جاها منابع خود را ذكر نمى كند، مى گويد: ذكر اِسناد تنها هنگامى بوده كه او رواياتى را از شيوخ خود گرفته و آنها مسؤوليت آن را پذيرفته اند. از اين رو، ابن اسحاق، اين روايات را متصل به نام آنان ساخته است.
هوروويتس در اين موضوع ـ كه اسانيد ابن اسحاق پيچيده و مغلق نيست ـ با كايتانى موافق است، اما توضيح مى دهد كه اختلاف ميان ابن اسحاق و بخارى، آن اندازه كه كايتانى نشان داده، زياد نيست. بخارى، خود مواردى از نقل قول مبهم از منابع و اِسنادهاى مختلط و متصل به حديثى واحد دارد؛ يعنى مشخصه اى كه معمولاً در كتاب ابن اسحاق هم عيب و نقص تلقى مى شود. وى استدلال مى كند كه اِسناد نزد زُهرى (م 124 ق) شناخته شده بود و ما مى توانيم بگوييم زمان اِسناد جلوتر از اوست، ولى اين را كه چه قدر جلوتر است نمى دانيم. هوروويتس با اشاره به توجه گلدتسهير نسبت به شناخت زُهرى از اسانيد مختلط، استدلال مى كند اگر اِسناد واحد پيش تر وجود داشت، زُهرى از آن استفاده مى كرد. او با كسانى كه منكر شناخت عُروة از اِسنادند، مخالفت مى كند، ولى با اين حال، اين موضوع را محل بحث و تأمل مى شمارد. كايتانى معتقد است كه انتساب اِسناد به زُهرى تنها و تنها از جانب نويسندگان متأخر صورت پذيرفته است. اشپرنگر نيز خيلى پيش تر گفته بود اسانيدى كه به عُروة نسبت داده شده، اصيل نيستند، ولى هوروويتس مى گويد كه اشپرنگر به همه اسانيد عُروة توجه

1.Der Islam, vol. viii (۱۹۱۸).

صفحه از 255