دوازده امام، در منابع اهل سنّت(1) - صفحه 93

فرد ديگرى پيدا كند كه به نظر او شايستگى هاى لازم را براى تصدّى خلافت اسلامى دارا باشد و از شرطى كه او براى خلافت ذكر مى كند، يعنى عدالت برخوردار باشد.
بگذريم از اينكه شمارى از اشكالاتى كه به عبدالله بن عمر وارد بود، بر سيوطى نيز وارد است و افزودن بر آنها اشكالات ديگرى نيز بر او وارد است، از جمله اينكه در مورد المهتدى و الظاهر مشخص نمى كند كه كدام يك خليفه نهم و كدام يك خليفه دهم است، و تازه اين دو تن را هم براساس احتمال برگزيده است، نه به طور قطع و يقين. نيز در مورد حضرت مهدى(ع) روشن نمى سازد كه مهدى يازدهمين خليفه رسول خدا است يا دوازدهمين خليفه، اين امر نشانه آن است كه خود سيوطى نيز به اين اقدام خود اعتقاد ندارد، بلكه صرفاً مى خواهد احاديث وارد شده در مورد خلفاى دوازده گانه را توجيه كند وگرنه ترديد در چنين مسئله مهمى معنا ندارد. ۱

3 . ابن حجر

شيخ الاسلام ابن حجر عسقلانى نيز در شرح صحيح بخارى ۲ در بحث از حديث جابر بن سمره كه نبى اكرم(ص) براساس آن جانشينان خود را دوازده نفر اعلام نموده اند، ۳ در صدد چاره جويى بر آمده تا راه حلى براى اين مشكل ارائه دهد، وى كه علاقه فراوانى به خاندان اموى دارد، كوشيده است تا شمار خلفاى دوازده گانه پيامبر را از ميان سلاطين اين خاندان انتخاب وتكميل كند. وى برخلاف عبدالله بن عمر و جلال الدين سيوطى، هيچ سهمى از خلافت پيامبر را به دودمان بنى عباس اخصاص نداده و تمام آن را ملك مطلق بنى اميه مى داند.
وى نخست نظر قاضى عياض را نقل نموده كه خلفاى دوازده گانه را اين گونه معرفى مى كند:
1ـ ابوبكر؛
2 . عمر؛
3 . عثمان؛
4 . على(ع)؛
5 . معاويه؛
6 . يزيد؛

1.رجوع شود به: تاريخ الخلفاء، ص ۱۰ ـ ۱۲

2.فتح البارى، ج۱۳، ص۲۱۴

3.صحيح البخارى، دارالجيل، ج۹، ص۱۰۱

صفحه از 117