ب . وى علاقه فراوانى به دودمان اموى دارد، اما به نظر مى رسد اطلاعات گسترده تاريخىِ او از عملكرد نادرست اعضاى خانواده اموى، موجب گشته است تا جز عمر بن عبدالعزيز از كس ديگرى از حاكمان اموى به عنوان جانشين رسول خدا(ص) ياد نكند.
ج . او حسن بن على(ع) را به عنوان يكى از جانشينان رسول خدا(ص) معرفى نكرده است. حسن بن على(ع) هم از صحابه است و هم از اهل بيت. تمامى دانشمندان اهل سنت صحابه رسول خدا(ص) را عادل مى دانند، و نيز مى دانيم كه اهل بيت رسول به گواهى قرآن كريم از هرگونه رجس و پليدى پاك و منزه اند. از اين گذشته، احاديث فراوانى از رسول خدا در فضيلت حسن بن على(ع) رسيده كه جز درباره اهل بيت درباره احدى چنان فضايلى نقل نشده است.
پس معلوم نيست چرا ابن كثير از حسن بن على(ع) نام نمى برد ولى از عمر بن عبدالعزيز نام مى برد. اگر ملاكِ خلافت از نظر ابن كثير، دست يافتن به حكومت ظاهرى باشد، چنين امرى در مورد حسن بن على(ع) تحقق يافته است، و اگر ملاك، فضيلت باشد، باز او واجد همه فضايل است.
د . وى مى گويد: «لازم نيست خلفاى دوازده گانه رسول خدا از نسق وخانواده واحدى باشند» ولى براى اين سخن خود دليلى ذكر نمى كند. وقتى رجال يك خانواده هر يك در عصر خود با فضيلت ترين باشد، آيا مى توان به بهانه اينكه خلفاى دوازده گانه رسول خدا(ص) نبايد بر نَسَق واحدى باشند، خلافت را از او دريغ نمود؟ و فرد نالايقى را بجاى او برگزيد؟!
هـ . وى مى گويد: «خلفاى دوازده گانه اى كه شيعه بدانها معتقد است نيز مقصود نيست» ، چون به عقيده او از امامان شيعه جز دو تن، يعنى على(ع) و فرزندش حسن(ع)، كسى به حكومت دست نيافته است.
در پاسخ مى گوييم: اوّلاً: مگر هر كسى با هر شرايطى كه به حكومت دست يافت، جانشين رسول خدا(ص) است؟ و اگر چنين است، پس چرا ابن كثير، معاويه و يزيد و ساير حكام اموى و عباسى را به عنوان جانشين رسول خدا معرفى نكرده است؟ چون همه