ويژگى هاى اخلاقى پیامبر اعظم (ص) - صفحه 6

۱۱۷.السيرة النبويّة ، ابن هشامـ در بحث از ساختن كعبه پيش از بعثت ـ: قبايل قريش ، براى ساختن كعبه ، سنگ جمع كردند و هر قبيله اى جداگانه جمع آورى مى كرد. آنها پايه هاى كعبه را بالا بردند تا به جايگاه ركن ـ يعنى حجر الأسود ـ رسيد. در اين هنگام ، با يكديگر بحثشان شد و هر قبيله اى مى خواست خود ، حجر الأسود را در جايش قرار دهد ، نه ديگرى ... .
آنها در مسجد جمع شدند و به مشورت پرداختند و هر يك ، ديگرى را به انصاف دعوت كرد. بعضى از راويان گفته اند : ابو اُميّة بن مغيرة بن عبداللّه بن عمر بن مخزوم ـ كه در آن سال ، مسن ترين فرد قريش بود ـ گفت : اى گروه قريش! بياييد اوّلين كسى را كه از درِ اين مسجد وارد شد ، داور ميان خود قرار دهيد.
قريش موافقت كردند. نخستين كسى كه بر آنان وارد شد، پيامبر خدا بود. وقتى قريش او را ديدند ، گفتند : اين مرد ، امين است، ما [داورى اش را] قبول داريم . او محمّد است.
چون پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها رسيد، موضوع را به اطّلاع ايشان رساندند. پيامبر خدا فرمود: «پارچه اى برايم بياوريد» .
پارچه را آوردند. پيامبر صلى الله عليه و آله حجر الأسود را برداشت و با دست خود ، آن را روى پارچه گذاشت و سپس فرمود : «هر قبيله اى ، گوشه اى از پارچه را بگيرد و همگى آن را بلند كنيد» .
قريش اين كار را كردند و وقتى به محلّ نصب رسيد، پيامبر آن را با دست خود برداشت و در جايگاهش قرار داد و آن گاه ، روى آن را ساخت .

۱۱۸.السيرة النبويّة ، ابن هشام :خديجه دختر خُوَيلِد، بانويى تاجر و بزرگ زاده و ثروتمند بود. مردم را براى تجارت با اموال خود ، استخدام مى كرد و در قبال كارشان مقدار معيّنى از سود حاصل از تجارت را به ايشان مى داد. قريش مردمى تجارتْ پيشه بودند. وقتى خبر راستگويى و امانتدارى و خُلق و خوهاى پسنديده پيامبر صلى الله عليه و آله به گوش خديجه رسيد، كسى را نزد ايشان فرستاد و پيشنهاد كرد با اموالى از او ، براى تجارت به شام برود .

۱۱۹.الطبقات الكبرى :ـ در اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: او مردى بود كه از همه قوم خود جوان مردتر، نيك خوتر، خوش برخوردتر، همسايه دارتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر ، و از بد زبانى و آزارْ رسانى ، به دورتر بود. هرگز ديده نشد كه با كسى كشمكش و مجادله كند. خداوند ، اخلاق و خصال پسنديده را در وجود ايشان جمع كرده بود تا جايى كه قومش او را «امين» ناميدند و در مكّه ، غالبا با لقب امين از ايشان ياد مى شد.

صفحه از 29