زبان آگاهي پيامبر (ص) و امامان (ع) 2 - صفحه 185

گفتم: نه
گفت: مرا با نامى خواند كه هنگام خردسالى ام در ديار تركان به اين نام خوانده مى شدم و تاكنون هيچ كس آن را نمى دانست.

به زبان صقلبى (سقلابى، صقلابى)

اين واژه ها سه كار برد دارد:
1 ـ به سرزمينى گفته مى شود كه در جوار خزر و بين بلغارستان و قسطنطنيه واقع شده است؛ ۱
2 ـ به مردمى كه در آن سرزمين زيست مى كنند؛ مثل مردم چك واسلواكى و يوگوسلاوى سابق؛ ۲
3 ـ به زبانى كه مردم آن سرزمين با آن سخن مى گويند. ۳

1.«صقلاب» ناحيتى است مشرق وى بلغار اندرونى است و بعضى از روس و جنوب وى بعضى از درياى كرز است و بعضى از روم و مغرب وى و شمال وى همه بيابانهاى ويرانى شمال است؛ (حدود العالم، ص۱۰۷).

2.«اين نام به مجموعه اقوامى كه در اروپا از سرحدهاى «ونسى» تا «اورال» و بخش بزرگى از آسياى مركزى و جنوبى پخش شده اند، اطلاق مى شود. از نظر نژاد، قوم اسلاو، هندو اروپايى است.»؛ (برهان قاطع، تصحيح: آقاى دكتر معين، حاشيه۴، ص۱۱۴۷).

3.براى تحقيق بيشتر نگاه كنيد به: غياث اللغات، ص۴۷۴؛ قاموس المحيط، چاپ سنگى، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۸۷ واژه «سَقْلَبْ»، «صَقْلَب»، «سَقْلاب» و «صقلاب»، «سَقْلابى»، «صقلابى»، «سقالبه»و «صقالبه» همه در فارسى غالباً با سين به كار رفته است و در عربى غالباً با صاد. وگـر پــارسـى بـاشـدش زاد و بــوم به صنعاش مفرست و سقلاب و روم سعدى رخ اوچون رخ آن زاهد محرابى بر رخش بر اثـر سبلـت سقلابى منوچهرى در آن تافتن ديده بى خواب كـرد - گـذر بــر بيـابـان سقـلاب كـرد نظامى

صفحه از 186