پژوهشی درباره اصول اربعمأة - صفحه 197

اصطلاح «كتاب» در مقابل اصطلاح «اصل» قرار ندارد، بلكه اين دو واژه به صورت مترادف به كار رفته و هر دو درمقابل «تصنيف» قرار مى گيرند. وى در اين مورد شواهد متعددى را به عنوان دليل ذكر نموده كه قابل توجه است. ۱
تا اينجا شش دليل در ترادف اصل و كتاب در لسان متقدمان ارائه گرديد. در صورت عدم صحت اين دلايل، روشن مى گردد.
اوّلاً: در رجال نجاشى، با تمام زحمتى كه نويسنده در جمع آورى كتب متحمّل شده است بيش از ده اصل از اصول اوّليه شيعه بيشتر فهرست نشده است اين بسيار تعجب انگيز است و اساساً خلاف واقعيتهاى تاريخى است، زيرا وقتى شيخ طوسى درباره «احمد بن عبيدالله غضائرى» تصريح مى كند كه او داراى دو كتاب يكى در موضوع اصول روايى و ديگرى در موضوع مصنّفات شيعه بوده است، روشن مى گردد كه تعداد اصول در زمان اين دانشمندان به قدرى بوده كه از ذكر نام و خصوصيات آنها كتابى تشكيل مى شده است و مى دانيم كه ابن غضائرى و نجاشى همدرس و از اقران يكديگر بوده و از نظر مصادر تحقيق و اساتيد هر دو در شرايط يكسانى به سر مى برده اند.
ثانياً: نتيجه ضرورى ديگر اين است كه در معناى «اصل» بين نجاشى و شيخ طوسى اختلاف نظر شديد وجود دارد، زيرا در حدود شصت نفر از اشخاصى كه شيخ درباره آنها تعبير «له اصل» را به كار مى برد و نجاشى صرفاً به ذكر «له كتاب» درباره آنها اكتفا مى كند. اما اين مطلب نيز در جاى خود نمى تواند مورد قبول قرار گيرد، زيرا همان گونه كه گذشت، شيخ طوسى و نجاشى از نظر داشتن اساتيد و مصادر مشترك تقريباً در شرايط مشابهى زندگى كرده و بعيد است تا بدين حدّ بين آنها اختلاف نظر وجود داشته باشد.
با توجه به قراينى كه دكتر معارف بر شمرده اند اين نظر كه «اصل» در قرن پنج هجرى اصطلاح شده است و قبل از آن «كتاب» و «اصل» به صورت مترادف استعمال مى شده اند (حداقل در دوره صادقين ـ ع ـ) قوّت مى يابد. در پايان لازم است «نوادر» نيز تعريف شود.

1.قاموس الرجال، ج۱، ص۶۴

صفحه از 217