11
انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر

1 . حيطه روان شناسى

انسان جنبه هاى گوناگونى دارد . جنبه روانى انسان از سه بخش تشكيل شده كه عبارت است از : ادراك ، انفعال هيجان و فعل. ۱ زمانى كه دوركيم ، در قرن نوزدهم ميلادى خواست موضوع جامعه شناسى را از موضوع روان شناسى جدا كند ، از روان شناسى چنين برداشت كرد : «موضوع روان شناسى ، ادراك ، هيجان و عمل است كه بر روان فردى استوار مى باشد» . او ادعا كرد : «روش هاى ادراك ، هيجان و عمل بر اجتماع استوار است و به همين دليل موضوع جامعه شناسى است». ۲
از طرفى بلوم ۳ (در بحث هدف هاى آموزشى) آثار مورد انتظار در فرايند يادگيرى روان آدمى را ، به چهار بخش شناختى ، عاطفى ، روانى و حركتى تقسيم كرده است. ۴ به پيروى از بلوم ، نويسندگان كتاب هاى روان شناسى رشد ، روان شناسى تربيتى و برنامه ريزى آموزشى نيز ، اساس كار خود را بر اين تقسيم بندى قرار داده اند.
بر اين اساس ، فعاليت هاى انسان نيز سه گونه است : فعاليت ادراكى ، فعاليت عاطفى و فعاليت ارادى. ۵ با اين توضيح ، اگر انسان با چيزى مواجه شود ، فعاليت ادراكى رخ مى دهد و اگر آن چيز در انسان اثر بگذارد ، فعاليت عاطفى انجام مى گيرد . اگر پس از اين دو مرحله ، تصميم گيرى نيز رخ دهد و در آن چيز ، تغييرى ايجاد شود ، فعاليت ارادى صورت پذيرفته است.
حال در پاسخ به اين پرسش كه «رفتار انسان تابع چيست؟» برخى روان شناسان ، رفتار را تابع امور درونى انسان ، مانند نيازها ۶ و انگيزه ها مى دانند ، و بعضى ، رفتار را در امور بيرون انسان ريشه يابى مى كنند . در واقع عوامل درونى و بيرونى ۷ هر دو بر رفتار انسان اثر مى گذارد ، ولى در همه حالت ها، آنچه در تبيين و تحليل نهايى رفتار انسان مؤثر است ، عوامل درونى است.
پس رفتار انسان ، تابع نياز است (خواه درونى يا بيرونى) كه در تعادل زيستى ، معناى خاصى دارد . اصل تعادل زيستى به اين معناست : تمايل بدن به حفظ يك محيط داخلى پايا . گرسنگى و تشنگى را مى توان از مكانيزم هاى تعادل زيستى برشمرد ؛ چون رفتارى را موجب مى شوند كه تعادل بعضى مواد را در خون برقرار مى كند.
در چارچوب تعادل زيستى ، نياز عبارت است از :
هر نوع انحراف فيزيولوژيايى از وضع بهينه ، كه همتاى روان شناختى آن انگيزه است . وقتى ناهماهنگى فيزيولوژى اصلاح شد ، انگيزه كاهش مى يابد و فعاليتِ برانگيخته متوقف مى شود . بسيارى از اين ناهماهنگى ها ، خود به خود اصلاح مى شوند . وقتى مكانيزم هاى خود به خودى نتواند حالت تعادل را برقرار سازد ، جاندار انگيخته مى شود و انگيزه اى براى برقرارى تعادل پيدا مى كند . روان شناسان ، اصل تعادل زيستى را گسترش داده اند تا ناهماهنگى هاى فيزيولوژيايى و نيز ناهماهنگى هاى روانى را در بر بگيرد . هر ناهماهنگى روانى نيز رفتارى را برمى انگيزد كه براى برقرارى تعادل تعيين شده است . براى مثال ، هر فرد نگران و مضطرب ، برانگيخته مى شود تا براى از بين بردن حالت تنش ۸ كارى انجام دهد. ۹
همان طور كه بيان شد ، اصل تعادل حياتى ، با مفهوم نياز پيوند جدى دارد و مفاهيم انگيزه و رفتار ، به همراه آن مطرح مى شود . در برخى موارد ، محرك هاى بيرونى ، همان زمينه ها و شرايط هستند كه موجب پيدايش يا ظهور نياز مى شود.
تعادل حياتى (در برخى شرايط) پيدايش نياز عدم تعادل تنش انگيزه رفتار ف تعادل مجدد
هيجان ها نيز مانند انگيزه هاى فيزيولوژى يا روانى ، مى توانند رفتار را به وجود آورند و هدايت كنند . همچنين هيجان ممكن است با رفتار انگيزش يافته همراه باشد . هيجان ها مى توانند در عين حال به صورت هدف درآيند . براى همين ، ما به برخى فعاليت ها مى پردازيم كه مى دانيم برايمان لذت بخش خواهند بود . ماهيت رابطه ميان انگيزش و هيجان ، و نيز تعريف هيجان ، از جمله مسائل ناگشوده در روان شناسى هستند . بيشتر مردم خشم ، ترس ، لذت و اندوه را از هيجان ها مى دانند ، ولى گرسنگى ، تشنگى و خستگى را حالاتى مى پندارند كه در نقش «انگيزه» عمل مى كنند . تفاوت اينها در چيست و چرا گرسنگى را جزو هيجان ها نمى دانيم؟
تمايز روشنى در اين مورد وجود ندارد . رايج ترين مبنا براى تميز انگيزش از هيجان ، بر اين فرض استوار است كه هيجان ها، غالباً از راه محرك هاى خارجى برانگيخته مى شوند ، و جلوه هاى هيجانى ، معطوف به آن دسته از محرك هاى محيطى است كه هيجان را برانگيخته اند.
از سوى ديگر ، انگيزه ها غالباً تحت تأثير محرك هاى درونى بروز مى يابند و به طور طبيعى ، به اشياى محيطى خاصى (مانند آب ، غذا و .. .) معطوف مى شوند . با اين حال ، اين تمايز در مواردى صادق نيست . براى مثال ، يك مشوّق برونى ، از قبيل شكل يا بوى غذاى لذيذ ، مى تواند موجب گرسنگى شود ، بى آن كه نشانه هاى درونى گرسنگى در كار باشد . محرك هاى درونى از قبيل محرك هاى ناشى از محروميت شديد غذايى ، مى توانند هيجان ها را برانگيزانند .
تمامى رفتارها با جلوه هاى عاطفى يا هيجانى همراه اند ؛ هر چند ممكن است در لحظه معيّنى ، ما چنان درگير تلاش براى رسيدن به هدف باشيم كه نتوانيم به احساسات خود توجّه كنيم . وقتى از انگيزش صحبت مى كنيم ، توجّه ما بر فعاليت هاى هدف دار متمركز مى شود . در بحث از هيجان ، به تجربه هاى ذهنى و عاطفىِ هماهنگ با رفتار توجّه مى كنيم . معمولاً هنگامى از هيجان هاى خود آگاه مى شويم كه يا كوشش هايمان براى رسيدن به هدف ، به مانعى برخورد كند (خشم و نوميدى) يا سرانجام به هدف (لذت و شادى) دست يابيم. ۱۰
بيشتر هيجان ها را مى توان مطبوع مانند شادى و عشق ، يا نامطبوع مانند خشم و ترس دانست . افزون بر اين ، بسيارى از واژه هايى را كه بيانگر هيجان ها هستند ، مى توان از نظر درجه شدت طبقه بندى كرد . برخى از روان شناسان ، اصطلاح هيجان را به حالات شديدترى اطلاق مى كنند كه با تغييرات گسترده اى در وضع فيزيولوژيى بدن همراه است . آنها ، حالت هاى ملايم تر را احساسات مى نامند. ۱۱
اگر دقت كنيم ، نياز ، يك فقدان ، كمبود يا ضعف است و برخى امورِ خارج از ما ارضاكننده نياز يا افزاينده نياز مى باشند . به عبارتى مضر و مخل و تهديدكننده هستند . كلمه انگيزه ، اسم فاعل است ؛ در حالى كه انگيزش اسم مصدر يا حاصل مصدر است . نياز بر اثر به هم خوردن تعادل پديد مى آيد و لحظه تعادل كامل ، به هيچ نيازى احتياج نداريم.
تعادل مى تواند بر اثر شرايط درون سيستمى مختل شود و نياز به وجود آيد ؛ مثل گرسنگى ، و مى تواند بر اثر شرايط برون سيستمى مختل گردد ؛ مانند مواجه شدن با هواى بسيار سرد . پس محرك هاى بيرونىِ ناخوشايند ، تعادل ما را برهم مى زنند و ما را نيازمند مى سازند و از اين لحظه به بعد ، فرايندى كه رخ مى دهد ، همان فرايند نياز انگيزه است . محرك هاى بيرونى خوشايند ، برعكسِ نوع ياد شده ، ما را به تعادل مى رسانند يا به تعادل ما كمك مى كنند و به همين دليل ، ارضا كننده و محو كننده نياز ، و كاهش دهنده يا محو كننده انگيزه هستند . محرك هاى بيرونى با دو اثر متفاوت در فرايند نيازانگيزه جذب و ادغام شدند و تنها بحثى كه باقى مانده است ، شناختِ دقيق ارتباط بين نياز ، انگيزه و انگيزش است.
نياز به نظام وجودى ما مربوط است ، در حالى كه انگيزه ، با خرده نظام عصبى ـ روانى ما ارتباط دارد . در واقع ، اين دو به موازات يكديگر هستند و با پيدايش يك نياز ، يك انگيزه يا به عبارت كامل تر ، يك برانگيزاننده پيدا مى شود . اين برانگيزاننده ما را برمى انگيزاند . در اين جمله ، ما مفعول هستيم ، ولى نبايد فريب ساختار زبان را بخوريم . ما ، واقعاً مفعولِ انگيزه نيستيم ، بلكه برانگيزاننده در ما ، حالتى را برمى انگيزاند و آن حالت ، مفعول اين فاعل ، يعنى مفعول انگيزه برانگيزاننده است.
انگيزش ، آن حالتِ ناشى از حضور انگيزه و در واقع حالتى است كه اثر انگيزه در ما وجود دارد . پس انگيزش ، همان حالت برانگيختگى است . در واقع محرك هاى بيرونىِ بر هم زننده تعادل ما ، نيازآفرين هستند و از اين راه به پيدايش برانگيزاننده ۱۲ مى انجامند و بدين واسطه ، موجب حالتى هستند كه انگيزش نام دارد.
ورود محرك برهم زننده تعادل ـ پيدايش نياز ـ پيدايش انگيزه ـ حالت برانگيختگى
ابراهام مازلو مى نويسد :
در هر صورت ، هنگامى كه از نيازهاى ايمنى سخن مى گوييم ، با مقوله بسيار روشن ترى سر و كار داريم . هراس ، ترس ، نگرانى ، بيم ، تنش ، عصبيت و وحشت زدگى ، همگى نتايج ناكامى نياز ايمنى به شمار مى رود. ۱۳
او ادامه مى دهد:
ارضاى نياز ايمنى در صورت تساوى ديگر عوامل ، به گونه اى خاص ، احساس ذهنى امنيت ، خواب راحت تر ، عدم احساس خطر ، جرئت و شهامت بيشتر را پديد مى آورد. ۱۴
به نظر مى رسد لغزش روان شناسان در مبحث هيجان ، اين بوده است كه حالت هاى روانى را ، هيجان دانسته ، آن گاه در پى تبيين آن با يك عامل بوده اند و به نتيجه نرسيده اند. همان طور كه پيش تر از تول اتكينسون خوانديم ، عده اى كوشيده اند ميان هيجان و انگيزش تفاوت قايل شوند و هيجان را حالتى ناشى از محرك خارجى ، و انگيزش را حالتى ناشى از نيازها و انگيزه هاى درونى مى دانند ؛ در صورتى كه اين مطلب ، داراى موارد نقض است . در واقع آنها خواسته اند به طور اعتبارى و به شكل مقياس اسمى ، برخى حالت ها را هيجان بنامند ؛ مثل غم و شادى ، و برخى حالت ها را انگيزش ؛ مانند تشنگى و گرسنگى . در حالى كه در قواعد تعريف علمى موضوعات تحقيق ، معيّن شده است كه «همه واقعيت هاى داراى ويژگى معيّن ، بايد در ابتداى تحقيق جزء تعريف قرار داده شوند .» ۱۵
لغزش ديگرى كه در كلام اتكينسون آمده ، اين است كه انگيزش را فعاليتى هدف دار دانسته است ، در حالى كه انگيزه يا برانگيزاننده ، هم زمان دو اثر مى گذارد ؛ اثرى در حيطه عاطفى ، و اثرى در حيطه روانى ـ حركتى . اثر انگيزه در حيطه حركتى ، رفتار ، و اثر آن در حيطه عاطفى ، حالت انگيزشى و برانگيخته بودن است.
همه روان شناسان ، هراس ، ترس ، اضطراب و .. . را هيجان دانسته اند. اينها همگى همراه با اثر حركتى انگيزه به هنگام مواجهه با گرگ و پيدايش نياز به ايمنى و پيدايش انگيزه ايمنى ، وجود دارند.

1.ر. ك : سياسى ، على اكبر ، علم النفس يا روان شناسى ، ص ۹۰ ـ ۹۲.

2.ر. ك : دوركيم ، اميل ، قواعد روش جامعه شناسى ، ص ۴۸ ـ ۴۵ .

3.Bloom

4.ر. ك : سيف ، على اكبر ، اندازه گيرى و ارزشيابى پيشرفت تحصيلى ، ص۵۰ ـ ۵۴ .

5.ر. ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص۴۲ .

6.need ، نياز : به معناى نقص است . هرگونه فقدان ، كمبود يا ضعفى كه تعادل نظام را دچار اختلال كند.

7.motive انگيزه ؛ motivationانگيزش .

8.tension

9.ر. ك : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ص۵۱۰ ـ ۵۱۴ .

10.ر. ك : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ص ۵۶۰ ـ ۵۸۰ .

11.ر.ك : همان ، ص ۵۸۸ ـ ۵۸۹ .

12.MOTIV

13.ر.ك : مازلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رضوانى ، ص۱۰۴ـ۱۰۹.

14.ر. ك : همان .

15.ر.ك : دوركيم ، اميل ، قواعد روش جامعه شناسى ، ص۳۱ ـ ۳۵ .


انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر
10
  • نام منبع :
    انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر
    سایر پدیدآورندگان :
    طوسی، محسن
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 92835
صفحه از 160
پرینت  ارسال به