145
انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر

انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر
144

5 . رابطه مستقيم و غير مستقيم در ولايت مؤمنان

علم انسان دو نوع است : علم حضورى و علم حصولى . علم حضورى انسان به خود ، از ابتدا وجود دارد ، ولى علم حصولى انسان به خود ، بعد از علم حصولى انسان به غير خودش تحقق مى يابد . به عبارت ديگر ، انسان در ارتباط با درك غير خود ، به وجود علمى خود در عالم ذهن ، تحقق و واقعيت مى بخشد . اين امر به علم و نيروى عاقله انسان مربوط است ، ولى در مورد نيروى عامله و دل انسان هم ، انسان در ارتباط با چيزى قرار مى گيرد و با اين ارتباط است كه واقعيت عملى خود را تحقق مى بخشد . در مكتب ها و فلسفه هاى گوناگون ، نحوه اين ارتباط و طرف اين ارتباط متفاوت است . هگل مى گويد : انسان خودش را در رابطه با غير خودش معنا مى كند . خودش را مى يابد ، به عنوان من ؛ منى متفاوت از غير من و اساساً متقابل با غير من. ۱ در فلسفه هگل ، انسان در ارتباط با انسانى ديگر ، با رابطه ضديت معنا مى يابد و براى اين كه از خود بيگانگى به در آيد ، بايد غير من ، ضد من را از پاى درآورد.
سارتر ، انسان را در ارتباط با قدرت انتخاب و انتخابى كه مى كند ، معنا مى بخشد ، ولى در فرهنگ اسلامى ، اصولاً ما انسان را موجودى ناقص و در تكاپوى وصل و ايجاد علقه محبت ، مى شناسيم . محبت ، صفت فعل انسان است و اصولاً هر عملى كه از انسان سرزند ـ اگر چه ابتدا به دو نوع شوقى و غضبى تقسيم مى گردد ـ در واقع برخاسته از محبت انسان است . اسلام ، انسان ها را براساس محبتشان ـ كه شخصيت آنها را مى سازد ـ تقسيم بندى مى كند . انسانِ اسلام ، در رابطه با اللّه و با رابطه محبت تحقق مى يابد و مؤمن ناميده مى شود . در اسلام ، انسان اسلام ، برخلاف مكتب هاى ديگر ، نه با خودش و در رابطه با خودش معنا مى شود ، كه اين خودپرستى است ، و نه در رابطه با تاريخ هويت مى يابد ، كه اين تاريخ پرستى است . اسلام ، مكتب خدامحورى و خداپرستى است و انسانِ اسلام ، معناى وجودى و هويتش را از رابطه مستقيم با اللّه به دست مى آورد . در اسلام ، انسانى كه با خدا قطع رابطه كرده ، كافر است . كسى كه خودش را در رابطه با خود يا هر مخلوقى غير خودش معنا مى كند ، رابطه محبت با اللّه ندارد و در نتيجه در ولايت اللّه نيست و كافر است.
گفتنى است كه ايمان ، صفت فعل است و چيزى غير از محبتِ ولايت نيست . محبت به اللّه ، تجلى توحيد است و به تعبير امام خمينى رحمه الله در شرح دعاى سحر ، رابطه ولايت با توحيد ، مانند رابطه صورت با هيولى است . البته توضيح اين بحث اساسى را بايد از جاى خود خواست . اگر كسى خود را در رابطه غير مستقيم با خدا قرار دهد ـ مثلاً خود را از كانال چيزى مثل بت يا فردى مثل فرعون يا مثل روحانيان بعضى از اديان باطل با خدا مربوط سازد ـ مشرك است . همچنين اگر كسى در عين هويت يافتن در رابطه مستقيم با خدا ، رابطه مستقيم ديگرى با خود ، خلق ، تاريخ ، امپرياليزم ، فرزند ، والدين ، دنيا ، پول ، و خلاصه هر چيز غير خدا برقرار كند ، دقيقاً دو محورى و مشرك است.
انسانِ اسلام ، موحد ، و جامعه اى كه بر مبناى اسلام ساخته مى شود ، امّت موحد است . انسانِ اسلام ، فقط يك رابطه مستقيم ، آن هم فقط با يك موجود برقرار مى كند و خود بودن و هر چه بودن خود را ، فقط در رابطه با آن موجود ، كه همان اللّه است معنا مى كند و در مى يابد . انسان موحد كه فقط در رابطه با اللّه معنا مى شود و خود را تحقق مى بخشد ، هيچ رابطه مستقيمى با غير اللّه برقرار نمى كند و روابط غير مستقيمش با هر چيزى ، جز از كانال ارتباط با اللّه ، برقرار نمى شود . حتّى يگانگى مؤمنان موحد در امّت موحد ، يا دوگانگى مؤمن و كافر ، بر اثر ارتباط مستقيم مؤمن با مؤمنان ديگر ، و جدايى مستقيمى مؤمن از كافران نيست ، بلكه يگانگى و اتحاد و برقرارى برادرى مؤمنان با هم ، رابطه غير مستقيمى است كه از كانال ارتباط مستقيم با اللّه شكل مى گيرد . سيد قطب تشبيهى دارد كه براى تجسم اين معنا از آن استفاده مى كنيم . او در باب ريخت شناسى جوامع اسلامى مى گويد : به محراب مسجد نگاه كنيد . محراب ، نماد هماهنگى مؤمنان با هم و فروتنى در برابر خدا و يگانگى و وحدت آنها در عبادت حق تعالى است . محراب از چند ضلع تشكيل مى شود كه در قسمت بالاى آن ، اين اضلاع متساوى كه مستقيم بالا آمده اند، رفته رفته باريك مى شوند و در عين باريك شدن ، اندك اندك خم هم مى شوند . اين حالتِ خمِ ملايم و نيز باريك و باريك تر شدن ، ادامه مى يابد تا اين كه همه اضلاع در يك نقطه كه نوك تيز جلويى قسمت بالاى محراب است ، به هم مى رسند . اضلاع محراب ، نماد جامعه اسلامى است . خم شدن اضلاع ، بيانگر فروتنى مؤمنان در برابر خداست . كنار هم بودن اضلاع كه همچنان با هم پيش مى روند ، نماد اين است كه مؤمنان ، بازو به بازوى هم مى دهند و در برابر خدا فروتنى مى كنند و پيش مى روند تا همه در رسيدن به خدا ، به وحدت با هم نيز مى رسند . نماد اين مطلب ، همان ختم شدن همه اضلاع به نقطه جلويى بالاى محراب است . اين مطلب ، ذهن شما را آماده فهم تجسمى مى كند كه ما در خصوص موضوع مورد بحث خودمان مى آوريم . ۲
گنبدى را در نظر بگيريد . گنبد تقريباً يك نيمكره است . مورد نظر ما ، قسمت داخلى گنبد است . در قسمت پايين نيمكره كه به صورت دايره است ، ميخ هاى ريزى را به فاصله هاى مساوى بكوبيد . در نقطه وسط و رأس گنبد هم يك ميخ بزرگ نصب كنيد . بعد از هر ميخ كوچك در قسمت پايينى گنبد ، يك رشته سيم به ميخ بزرگ بالاى گنبد وصل كنيد . با يك نگاه به قسمت پايين گنبد ، متوجّه مى شويد كه هيچ ميخ كوچكى در اين قسمت ، با ميخ كوچك ديگر ، رابطه مستقيم ندارد . هر ميخى فقط و فقط يك ارتباط با غير خودش دارد و آن هم رابطه با ميخ بالاى گنبد است . امّا اگر به بالاى گنبد نگاه كنيد ، مى بينيد رشته هاى سيمى كه از ميخ هاى كوچك به طرف بالاى گنبد كشيده شده است ، همگى در ميخ بزرگ بالاى گنبد به هم رسيده اند. فرض كنيد جريان برق را به يكى از ميخ هاى كوچك وصل كرديد . به مجرد وصل جريان برق به يكى از ميخ هاى كوچك ، جريان برق را در همه ميخ هاى كوچك مى بينيد ؛ حال آن كه هيچ يك از ميخ هاى كوچك ، به ميخ كوچك ديگرى وصل نشده است . اتصال ميخ هاى كوچك ، اتصال غيرمستقيم است و همه اين روابط غيرمستقيم ، از كانال ميخ وسط گنبد مى گذرد . اين يك تمثيل براى فهم بهتر موضوع است . انسان در اسلام ، فقط يك رابطه مستقيم با اللّه دارد و بر مبناى همين يك ارتباط مستقيم با اللّه است كه ارتباط غيرمستقيمش با انسان هاى يگر ، فقط از اين كانال مى گذرد . به اين آيه توجّه كنيد : « يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ ؛۳اى كسانى كه به اللّه گرويده ايد! همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد » . در اين آيه ، مؤمنان به اعتصام به حبل اللّه فراخوانده شده اند و هر مؤمن ، به حبل اللّه اعتصام مى كند . خداوند بعد از اين امر به اعتصام به حبل اللّه ، بلافاصله از تفرقه نهى فرموده و به عبارت ديگر ، اعتصام به حبل اللّه را در مقابل تفرقه قرار داده است . از اين رو ، مى فهميم كه از اعتصام به حبل اللّه ، اتحاد مؤمنان نتيجه مى شود كه در مقابل تفرقه مؤمنان قرار داده شده است . بزرگان دين هم هرگاه بخواهند مؤمنان را به اتحاد و دورى از تفرقه دعوت كنند ، به همين آيه استدلال مى كنند . خود اين آيه ، به روشنى نشان مى دهد كه اتحاد مؤمنان و الفت ميان قلوب آنها ، چيزى نيست كه در يك رابطه غير مستقيم انسان با انسان به وجود آيد ، بلكه از رابطه غيرمستقيم مؤمنان با هم ، آن هم از كانال ارتباط مستقيم با اللّه پديدار مى شود . در اين صورت ، پراكندگى و تفرقه نيز از ميان مى رود . خداوند در دنباله آيه مى فرمايد : «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ ؛۴خداوند بين قلب هاى شما ـ بعد از اين كه دشمن بوديد ـ الفت برقرار كرد» . به اين معنا بعد از توجّه دوباره به نحوه ورود فرد به گروه در دو نوع گروه اوّليه كه بحث كرديم ، توجّه كنيد . به خوبى تفاوت دو نوع را مى يابيد.
پس روشن شد كه در اعتصام به حبل اللّه است كه مؤمن با مؤمن ديگر به اتحاد مى رسد و قلب هايشان به هم پيوند مى خورد و تفرقه از ميانشان برمى خيزد و مؤمنان برادر يكديگر مى شوند . همچنين دشمنى مؤمن با كافر ، منافق و مشرك ، رابطه مستقيم ميان مؤمن و كافر نيست ، بلكه رابطه غيرمستقيم است كه از كانال اللّه مى گذرد ؛ زيرا شخصيت مؤمن و شخصيت كافر ، شخصيتى است كه فقط در رابطه با اللّه معنا دارد و بس . مؤمن يعنى مؤمن به اللّه ، و كافر يعنى كافر به اللّه و همان طور كه شخصيت مؤمن از رابطه مؤمنانه فرد با اللّه ، و شخصيت كافر در رابطه كافرانه اش با اللّه شكل گرفته است ، ارتباط دشمنانه مؤمن و كافر نيز ، ارتباطى غير مستقيم و از كانال اللّه است . به اين آيه توجّه كنيد : «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَآءَ ؛۵اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن مرا و دشمن خودتان را هم پيوند نگيريد» . خداوند در اين آيه هم ، رابطه غير مستقيم مؤمن و ضد مؤمن را بيان مى كند . اين رابطه از كانال اللّه مى گذرد و اصلاً معيار سنجش دشمن مؤمن بودن ، همان دشمن خدا بودن است . توجّه كنيد كه آيه ابتدا مى گويد : «لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى ؛ دشمن مرا نگيريد» ، و بعد مى گويد : «وَ عَدُوَّكُمْ ، دشمن خودتان را» . اگر مؤمن بخواهد مرز تولى و تبرى خود را مشخص كند ، ابتدا بايد دشمن خدا را تشخيص دهد و او را ولى خود نگيرد ، و بعد دشمن خودش را ـ كه به علت ماهيت مؤمنانه اش ، كسى جز دشمن خدا نيست ـ تشخيص دهد و آنان را از دايره ولايت براند . اگر بنا باشد خدا بگويد دشمنانتان را دوست نگيريد «لا تتخذوا عدوكم اولياء» ، اين نمى تواند چيزى جز يك تذكر باشد ؛ زيرا هيچ انسان و حتّى حيوانى در جهان نيست كه با دشمن آشكار و شناخته شده اش پيوند محكم دوستى برقرار كرده باشد يا برقرار كند و اين مطلب به نزول آيه قرآن نياز ندارد . خداوند در اين آيه مى خواهد به اين حالت طبيعى انسان كه دشمن خود را دوست نمى گيرد ، رهنمود مكتبى بدهد كه دشمن مرا دوست نگيريد . از اين رابطه ، دشمن خدا ، دشمن مؤمن ، قرار داده مى شود و از ولايت مؤمنان خارج مى گردد.
نمونه اى بياوريم . خانواده ، گروه اوّليه اى است مبتنى بر تقدم محبت و تلقين بر شناخت اصولى هنجارهاى آن ، ولى گروه ايمانى اى مانند مؤمنان صدر اسلام ، گروه منسجم و اوّليه اى است مبتنى بر تقدم شناخت بر تلقين . امام على عليه السلام وقتى وضعيت خود را در اوايل قدرت اسلام در مدينه در كنار پيامبر تشريح مى كند ، مى فرمايد : «ولقد كنا مع رسول اللّه نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا ؛ ۶ ما با رسول خدا بوديم و پدران و پسران و برادران و عموهايمان را مى كشتيم» . اين توصيفِ دو صف مقابل هم در جنگ ميان اسلام و كفر است ؛ آن هم در جامعه اى كه تا پيش از بعثت پيامبر ، هيچ چيز بالاتر از پيوندهاى گروه اجتماعى خانواده و قبيله در آن نبود . مؤمنان با رابطه غير مستقيم از كانال اللّه ، دور هم جمع شدند و با هر چه باطل بود ـ اگر چه قوى ترين پيوندهاى حاصل از رابطه مستقيم انسان ها با هم باشد ـ درافتادند.
با توجّه به مطالبى كه در مورد رابطه غير مستقيم در ولايت مؤمنان بيان كرديم ، مى توانيم به اصل بحث برگرديم و تفاوت دو نوع گروه براساس ارتباط مستقيم يا ارتباط غير مستقيم ميان اعضاى گروه را بيشتر مورد دقت قرار دهيم . يكى از نكات مهم اين است كه در رابطه غيرمستقيم فرد با گروه ، عضويت فرد در گروه براى او اصالت ندارد ، بلكه منشأ ارتباط فرد با گروه ، ارتباط فرد با اللّه است و همين ارتباط مستقيم با اللّه ارزش دارد . البته چون شخصيت افراد مؤمن همسان است و از سوى ديگر طرف ارتباط مستقيم فرد ، او را به ارتباط و ولايت مؤمنان فرمان داده و سرنوشت او را با سرنوشت آنها گرده خورده اعلام كرده است ، فرد مؤمن در ارتباط با مؤمنان قرار مى گيرد . خداوند مى فرمايد : « الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَـتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ؛۷مردان و زنان مؤمن ، ولىّ يكديگرند . به معروف امر و از منكر نهى مى كنند» .
استاد شهيد مطهرى در كتاب ولاءها و ولايت ها مى نويسد : چون ولى يكديگرند ، سرنوشتشان به هم مربوط است و چون سرنوشتشان به هم مربوط است ، براى داشتن سرانجامى شايسته ، مراقب يكديگر هستند و يكديگر را به ارزش ها، امر و از ضد ارزش ها نهى مى كنند.

1.ر.ك : هگل ، گئورگ ويلهلم فريدرش ، خدايگان و بنده ، ص ۲۶ .

2.در مورد اين كه اتحاد مطلق ميان مؤمنان چگونه ايجاد مى شود ، ر. ك : مطهرى ، مرتضى ، مقاله روان شناسى اجتماعى اسلامى ، (جلوه هاى معلمى استاد) .

3.آل عمران ، آيه ۱۰۳ .

4.آل عمران ، آيه ۱۰۳ .

5.ممتحنه ، آيه ۱ .

6.ر.ك : نهج البلاغه ، خطبه ۵۶ .

7.توبه ، آيه ۷۱ .

  • نام منبع :
    انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر
    سایر پدیدآورندگان :
    طوسی، محسن
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 92843
صفحه از 160
پرینت  ارسال به