23
انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر

انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر
22

1 ـ 2 . طبقه بندى مازلو

آبراهام مازلو ، نيازهاى طبيعى را طبقه بندى كرده و بين طبقات نيازها ، سلسله مراتب قائل شده است كه به اختصار مطالبى از او نقل مى كنيم . نيازهايى كه معمولاً براى نظريه انگيزش نقطه آغاز تلقى مى شوند ، در اصطلاح سايق هاى فيزيولوژيى ناميده مى شوند . تهيه فهرستى از نيازهاى فيزيولوژيايى ، امرى ناممكن و بى فايده به نظر مى رسد. ۱ بدون ترديد قدرت غلبه اين نيازها ، از همه نيازها بيشتر است . اين مطلب يعنى فردى كه همه چيزش را در زندگى كاملاً از دست داده ، به احتمال قوى انگيزش اصلى در وى ، بايد نيازهاى فيزيولوژيك باشد نه هيچ چيز ديگر . شخصى كه فاقد غذا ، ايمنى ، محبت و احترام است ، به طور قطع اشتياقش به غذا ، از هر اشتياق ديگرى قوى تر است.
اگر همه نيازها برآورده نشده باشند و آن گاه نيازهاى فيزيولوژيايى بر ارگانيزم تسلط باشد ، ممكن است همه نيازهاى ديگر به سادگى موجوديت خود را از دست بدهند يا به عقب رانده شوند . به اين ترتيب ، بى مناسبت نيست اگر با اين بيان كه صرفاً كل ارگانيزم گرسنه است آن را توصيف كنيم ؛ زيرا گرسنگى ، تقريباً به طور كامل بر ضمير خودآگاه چيره شده است . همه استعدادها در خدمت ارضاى گرسنگى درآمده اند و تقريباً سازمان بندى اين استعدادها را ، به طور كلى يك مقصود ، يعنى ارضاى گرسنگى تعيين مى كند . اكنون مى توان گيرنده ها و مؤثرها (قسمت هايى از اعصاب) ، هوش ، حافظه و عادات ، همگى را صرفاً ابزار رفع گرسنگى دانست.
استعدادهايى كه براى اين منظور سودمند نباشند ، ساكن و بى حركت اند يا به عقب رانده مى شوند . انگيزه براى سرودن شعر ، تمايل به داشتن اتومبيل ، تمايل به داشتن يك جفت كفش نو ، در حالتى از گرسنگى مفرط ، به دست فراموشى سپرده مى شوند يا در درجه دوم اهمّيت قرار مى گيرند ؛ زيرا براى شخصى كه به حد افراط و به طور خطرناكى گرسنه است ، هيچ دلبستگى ديگرى جز غذا وجود ندارد . او غذا را در خواب مى بيند ، غذا را به خاطر مى آورد ، راجع به غذا فكر مى كند ، فقط درباره غذا به هيجان مى آيد ، تنها غذا را درك مى كند و فقط غذا مى خواهد.
ويژگى منحصر به فرد ديگر ارگانيزم انسانى هنگامى كه نيازى خاص بر آن چيره مى شود ، اين است كه تمام فلسفه مربوط به آينده نيز دستخوش تغيير قرار مى گيرد . براى فردى كه از گرسنگى مزمن و مفرط رنج مى برد ، مدينه فاضله را مى توان صرفاً به مكانى تشبيه كرد كه در آن غذا به حد وفور وجود داشته باشد . او ميل دارد چنين تصور كند كه اگر فقط تأمين غذا براى بقيه دوران زندگى اش تضمين شود ، كاملاً خوشبخت خواهد بود و هرگز چيز بيشترى نخواهد خواست . او گرايش دارد خود زندگى را نيز با توجّه به خوردن تعريف كند و هر چيز ديگرى را بى اهمّيت بداند . ممكن است آزادى ، عشق ، احساس اجتماعى ، احترام و فلسفه را جلوه هاى بى ارزشى بپندارد كه چون از عهده پركردن شكم او برنمى آيند ، سودى در بر ندارند . درباره چنين فردى مى توان گفت فقط با نان زندگى مى كند . احتمالاً واقعيت چنين مسائلى را نمى توان تكذيب كرد . امّا عموميت آنها را مى توان منكر شد.
اين كاملاً حقيقت دارد كه انسان فقط با نان مى تواند به زندگى ادامه دهد . امّا هنگامى كه نان به حد وفور وجود داشته باشد و فرد همواره سير باشد ، چه بر سر تمايلات او خواهد آمد . بى درنگ نيازهاى ديگر و والاتر پديدار مى شوند و همين ها به جاى گرسنگى هاى فيزيولوژيايى بر ارگانيزم حكم فرما مى گردند . هنگامى كه اينها نيز ارضا شدند ، نيازهاى تازه و باز هم والاترى پديد مى آيند و همين طور الى آخر . منظور ما از بيان اين كه نيازهاى اساسى انسان به شكل سلسله مراتبى از غلبه نسبى سازمان مى يابد ، همين نكته است.
استنباط عمده از اين تعبير اين است كه در نظريه انگيزش ، مفهوم رضامندى به اندازه محروميّت اهمّيت مى يابد ؛ زيرا ارگانيزم را از زير سلطه نيازى كه به نسبت جنبه فيزيولوژيك بيشترى داشته باشد ، بيرون مى آورد و بدين وسيله ، به اهدافى كه جنبه اجتماعى قوى ترى داشته باشند مجال ظهور مى دهد . هنگامى كه نيازهاى فيزيولوژيايى و اهداف جانبى اين نيازها به طور مداوم ارضا شوند ، موجوديت خود را به عنوان عوامل تعيين كننده فعال يا سازمان دهندگان رفتار از دست مى دهند . آنها اكنون فقط به صورت بالقوه وجود دارند . به اين مفهوم كه اگر به آنها رسيدگى نشود ، ممكن است بار ديگر براى تسلط يافتن بر ارگانيزم ظاهر شوند . امّا خواستى كه ارضا شده باشد ، ديگر خواست به شمار نمى آيد . تنها نيازهاى ارضا نشده بر ارگانيزم مسلط مى شوند و رفتار آن را سازمان بندى مى كنند.
اگر نيازهاى فيزيولوژيك به نسبت خوب ارضا شوند ، آن گاه مجموعه جديدى از نيازها پديد مى آيند كه مى توانيم آنها را به طور كلى جزء نيازهاى ايمنى طبقه بندى كنيم ؛ امنيت ، ثبات ، وابستگى ، حمايت ، رهايى از ترس ، نگرانى ، آشفتگى ، نياز به سازمان ، نظم قانون ، محدوديت ، داشتن حامى مقتدر و ... .
همه آنچه درباره نيازهاى فيزيولوژيايى گفته شده است ، به طور مساوى ، گرچه به درجه كمتر ، در مورد اين نيازها صدق مى كند . آنها مى توانند ارگانيزم را تا حد بالايى در تسلط خود بگيرند . آنها مى توانند به عنوان سازمان دهندگانِ تقريباً انحصارى رفتار ، با به خدمت گرفتن همه استعدادهاى ارگانيزم عمل كنند و ما بدين ترتيب مى توانيم به روشنى تمامى ارگانيزم را به عنوان مكانيزم جوياى ايمنى توصيف كنيم.
اگرچه در اين بحث به طور عمده نيازهاى افراد بزرگسال مورد توجّه است ، امّا شايد با مشاهده كودكان كه نيازهاى ايمنى شان بسيار ساده تر و مشهودتر است ، بتوانيم به طور كارآمدترى به درك اين گونه نيازها در افراد بزرگسال برسيم . يكى از دلايل ظهور آشكارتر واكنش كودكان در برابر تهديد و خطر اين است كه آنان به هيچ وجه مانع از اين واكنش نمى شوند ؛ در حالى كه به بزرگسالان جامعه ما آموخته شده است به هر قيمتى مانع از آن شوند . بنا بر اين، حتّى زمانى كه بزرگسالان احساس مى كنند ايمنى شان در معرض تهديد قرار دارد ، اين احساس را نمى توانيم در ظاهر آنها ببينيم.
نشانه ديگر نياز كودك به ايمنى اين است كه او آن نوع فعاليت هاى عادى يا يكنواخت را ترجيح مى دهد كه آرامشش را بر هم نزنند . به نظر مى رسد او خواستار دنيايى قابل پيش بينى ، قانونمند و منظم است . براى مثال ، بى عدالتى ، بى انصافى و ناسازگارى در والدين ، باعث مى شود كودك احساس نگرانى و ناامنى كند . اين نگرش ممكن است آن قدرها معلول بى عدالتى با تحمل دردهايى خاص نباشد ، بلكه به اين علت اين طرز رفتار تهديد به شمار مى آيد كه باعث مى شود دنيا غير قابل اعتماد ، ناايمن يا پيش بينى ناپذير به نظر آيد . چنين به نظر مى رسد كه كودكان تحت نظامى كه دست كم داراى طرح منسجمى از سخت گيرى باشد و در آن نوعى برنامه ريزى ، نوعى جريان عادى و چيزى كه بتوان از آن حساب برد وجود داشته باشد ، پيشرفت بهترى نه تنها در زمان حال ، بلكه در آينده دور نيز خواهند داشت . كودك نيازمند دنيايى سازمان يافته و منتظم است نه دنيايى نابسامان و نامنتظم.
«نياز به ايمنى ، به عنوان محرك اصلى و فعال ارگانيزم ، تنها در موارد واقعاً اضطرارى مانند جنگ ، شيوع بيمارى ، فجايع طبيعى ، رواج جنايات ، از هم پاشيدگى نظام اجتماعى ، روان نژندى ، آسيب مغزى ، از هم پاشيدگى مراجع قدرت و اوضاع به شدت نامساعد ديده مى شود». ۲
«هرگاه تهديدى در صحنه اجتماع نسبت به قانون ، به نظم و به حاكميت جامعه به وجود آيد ، ممكن است نيازهاى ايمنى ، بسيار جنبه فورى به خود بگيرند . مى توان انتظار داشت كه در اكثر انسان ها، ترس از آشوب و پوچ گرايى ، به واپس گرايى از نيازهاى متعالى و توجّه به نيازهاى ايمنى كه غلبه بيشترى دارند منجر شود . واكنش معمولى و تقريباً قابل ۳ انتظار ، پذيرش راحت تر استبداد يا حكومت نظامى است . اين در مورد همه انسان ها ، از جمله انسان هاى سالم مى تواند صدق كند». ۴
«اگر هر دو نياز فيزيولوژيايى و ايمنى نسبتاً خوب ارضا شوند ، آن گاه نيازهاى عشق ، محبت و تعلق پديدار خواهند شد و تمام دورى كه پيش تر شرح داده شد ، بر اين محور تكرار خواهد شد . اكنون شخص برخلاف گذشته ، به شدت غياب دوستان ، معشوق ، همسر يا فرزندان را احساس خواهد كرد . او تشنه روابط عاطفى با مردم به طور كلى ، يعنى داشتن جايگاهى در گروه يا خانواده خواهد بود و با شدت هر چه تمام تر خواهد كوشيد به اين هدف دست يابد . او حتّى ممكن است فراموش كند روزگارى در هنگام گرسنگى ، عشق را به اين عنوان كه غير واقعى ، غير ضرورى يا بى اهمّيت بوده به تمسخر گرفته است . حالا او به شدت درد تنهايى ، انزوا ، مطرود بودن ، نداشتن دوست و نداشتن ريشه در جامعه را احساس خواهد كرد». ۵
نكته اى كه بايد در اين جا تأكيد كنيم ، اين است كه «عشق به معناى ميل جنسى نيست . ميل جنسى را مى توان صرفاً به عنوان نيازى فيزيولوژيك مطالعه كرد . معمولاً در رفتار جنسى ، عوامل تعيين كننده بسيارى دخيل است . به عبارت ديگر ، نه تنها نياز جنسى ، بلكه نيازهاى ديگرى نيز در تعيين آن دخالت دارند كه عمده آنها نياز به عشق و محبت است . اين حقيقت را نيز نبايد ناديده گرفت كه نياز به محبت ، شامل دوست داشتن و دوست داشته شدن مى شود».
همه افراد جامعه ما ، بجز برخى از بيماران ، به يك ارزشيابى ثابت و استوار و معمولاً عالى از خودشان ، احترام به خود ، عزت نفس يا احترام به ديگران تمايل يا نياز دارند . بنا بر اين، نيازها را مى توان در دو مجموعه فرعى طبقه بندى كرد . اوّل اين كه اينها عبارت اند از تمايل به قدرت ، موفقيت ، كفايت ، سيادت ، شايستگى ، اعتماد در رويارويى با جهان ، استقلال و آزادى ، در درجه دوم ، چيزى در ما هست كه مى توانيم آن را تمايل به اعتبار يا حيثيت بناميم كه آن را احترام ديگران به خودمان مى ناميم . مقام ، شهرت ، افتخار ، برترى ، معروفيت ، توجّه ، اهمّيت ، حرمت و تحسين از اين دسته به شمار مى آيند . اين نياز به طور نسبى مورد تأكيد آلفرد آدلر و پيروانش قرار گرفته و فرويد آن را تقريباً ناديده مى انگارد . به هر حال ، امروزه اهمّيت محورى آنها به طور فزاينده اى مورد توجّه گسترده روانكاوان و نيز روان شناسان بالينى قرار مى گيرد.
«ارضاى نياز به عزت نفس ، به احساساتى از قبيل اعتماد به نفس ، ارزش ، قدرت ، لياقت ، كفايت و مفيد و مثمر ثمر بودن در جهان منتهى خواهد شد . امّا بى اعتنايى به اين نيازها ، موجب احساساتى از قبيل حقارت ، ضعف و درماندگى مى شود». ۶
«از راه بحث هاى دين شناسان درباره غرور و تكبر ، از نظريه فروم درباره خودآگاهى از عدم صداقت در مورد فطرت خود ، از تحقيقات راجرز در زمينه خود ، از تحليل گرانى همچون آين راند و نيز از طريق منابع ديگر در خصوص خطرات مبتنى دانستن حرمت به نفس بر عقايد ديگران به جاى قرار دادن آن برپايه لياقت ، شايستگى و كفايت واقعى ، بيش از پيش آگاه شده ايم. ثابت ترين و در نتيجه سالم ترين حرمت به نفس ، بر احترام استحقاقى از سوى ديگران و نه شهرت ظاهرى و تمجيد بى مورد مبتنى است . حتّى در اين جا بد نيست شايستگى به عملكرد حقيقى را كه بر مبناى قدرت اراده ، عزم و مسؤوليت محض قرار دارد ، متمايز بدانيم از آن چيزى كه به طور طبيعى و به آسانى از سرشت واقعى درونى ، نهاد ، تقدير يا سرنوشت بيولوژيك خود انسان سرچشمه گرفته است». ۷
حتّى اگر همه نيازها ارضا شوند ، باز هم اغلب (اگر نه هميشه) مى توانيم انتظار داشته باشيم به زودى نارضايى و بى قرارى تازه اى به وجود خواهد آمد ؛ مگر آن كه فرد به انجام دادن كارى مشغول باشد كه براى شخص او مناسب نيست . فرد هر چه مى تواند باشد ، بايد باشد.
او بايد سرشت خودش صادق باشد . اين نياز را مى توانيم نياز به خودشكوفايى بناميم . اين واژه به تمايل بشر به تحقق خويشتن اشاره دارد ؛ يعنى به گرايش او براى شكوفا كردن آن چيزى كه بالقوه در او وجود دارد . اين گرايش را مى توان تمايل به تكوين تدريجى آنچه ويژگى فردى شخص ايجاب مى كند ، و شدن هر آن چه شخص شايستگى شدنش را دارد تعبير كرد . البته شكل خاصى كه اين نيازها به خود خواهد گرفت ، در مورد اشخاص مختلف به طور وسيعى متغير است . ظهور آشكار اين نيازها معمولاً به ارضاى قلبى نيازهاى فيزيولوژيايى ، ايمنى ، عاطفى و نياز به احترام بستگى دارد.
تاكنون از اين سلسله مراتب طورى سخن گفته ايم كه گويى ثابت است ؛ حال آن كه در واقع آن قدرها هم كه استنباط كرده ايم، انعطاف ناپذير نيست . درست است كه ظاهراً بيشتر افرادى كه با آنها سروكار داشته ايم، اين نيازهاى اساسى را ـ تقريباً به ترتيبى كه اشاره شده است ـ دارا هستند ، امّا موارد استثنايى هم وجود دارد.

1.ر.ك : مازلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رسولى ، ص ۷۰ ـ ۷۲.

2.ر.ك : رفيع پور ، فرامرز ، آنومى يا آشفتگى ، ص ۲۷ـ۳۰.

3.درباره نياز به غذا و ايمنى و ارتباط با نياز متعالى ، توجّه به سوره قريش شايسته است.

4.ر.ك : همان ، ص۷۹.

5.ر.ك : پورمقدس ، على ، روان شناسى انگيزه ها و عواطف ، ص۱۹۹ـ۲۰۳.

6.ر.ك : شولتز ، دوآن ، و سيدنى آلن شولتز ، نظريه هاى شخصيتى ، ص۳۴۲ ـ ۳۴۹.

7.ر. ك : مَزلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رسولى ، ص۸۲ ـ ۸۳ ؛ همچنين ر. ك : هجل ، لارى و دانيل زيگلر ، نظريه هاى شخصيتى ، ص ۴۷۴ـ۴۸۲ ؛ و نيز : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ج ۱ ، ص ۵۶۶ ـ ۵۶۷ .

  • نام منبع :
    انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر
    سایر پدیدآورندگان :
    طوسی، محسن
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 92893
صفحه از 160
پرینت  ارسال به