احاديثي درفضيلت امام علي(ع)؛ برگزيده از «المقصدالاقصي» - صفحه 211

رسيده است. بيت:

وجود اوست شهر علم را در ازو شد علم در عالم مشتهر
ضميرش گرچه خورشيد مُنيرست اگر چه دست امر او مطيرست
ضميرش را مگو كين آفتاب است كف او را مبر ظن كين سحابست
ضميرش آفتاب عالم جان كف رادش سحاب گوهر افشان
و در «صحيح مسلم» و غير او از كتب صحاح مذكور است كه: قال على: عهد الىّ النبى ـ صلّ اللّه عليه و سّلم ـ انّه لايحبّك إلاّمؤمن و لايغبضك إلاّمنافق. لاجرم زهى سعادت مؤمنى كه دلش سراپرده محبّت اوست و خوشا بنده اى كه جانش آرزومند بندگى و خدمت اوست. آرى، نظم:

از بندگى اوست بزرگى و محترم نز خواجگى و منصب افروزى و خدم
محتاج خاك پاىِ گدايانِ درگهش شاهانِ باشكوه و اميران محتشم
برخاك آستان جلالش برابر است قدر فقير بى كس و سلطان با حشم
هر دل كه از محبّت او روشنى نيافت مانند چاه مظلم مملوست از ظلم
اما حديث غديرخم كه: مَن كُنتُ مولاه فَعَلىّ مولاه اللهُمّ وال مَن والاه وَعاد من عاداه وَ انصُرمن نَصَره وَ اخذُل من خَذَلَه، مقدار پنجاه كس از صاحبه كبار در نقل آن اتفاق دارند. از زيد بن ارقم منقول است به روايت ائمه كرام و اجله عظام كه گفت: روزى اميرالمؤمنين على ـ كرّم الله وجهه ـ با اصحاب فرمود كه به خداى سوگند مى دهم كه در اين مجلس كيست كه از حضرت رسالت شنيده است كه: من كنت مولاه فعلى مولاه، الحديث؟جمعى از اصحاب برخواستند كه در ميان، دوازده كس بودند همه فضيلت حرب بدر دريافته و راوى ـ كه زيد بن ارقم است ـ مى گويد: من نيز اين حديث از رسول شنيده بودم و در آن حالت برنخواستم و كتم شهادت كردم، لاجرم نابينا شدم.
امّا حديث طير را ـ كه ذكر او در ابواب گذشته گذشت ـ ابن مردويه در كتاب «فضايل» از صدوبيست مرد معتبر روايت مى كند و اين حديث، حاكم حشمى تصحيح كرده است و امام ابوالعلا مى گويد: قول حاكم در حديث مقبول است و قاضى القضاة عبدالجباربن

صفحه از 209