آن هم نيابيم، ميتوانيم بگوييم اين آيه چنين دلالت و ظهوري دارد، ولي اين احتمال خلاف هم منتفي نيست؛ اما تا شرط حجّيت، يعني اطمينان شخصي يا نوعي به انتفاي احتمال خلاف، پديدار نشد، نميتوان گفت که مراد متکلّم منکشف شده است. در نتيجه، نميتوان گفت که تفسير اين آيه چنين است: زيرا صدق و صحّت اطلاق «تفسير» متوقّف بر صدق تعريف آن، يعني وضوح و انکشاف مراد خداي متعال است.
عدم تفصيل بين گزارههاي کلامي و غير کلامي
در عين تأکيد بر ناهمساني گزارههاي گوناگون در اقتضاي قوّت سند و دلالت، لازم به يادآوري است که مقصود از اين سخن، آن نيست که همة گزارههاي کلامي و امور ملحق به آن نيازمند دليلي قطعي هستند، بلکه در امور اعتقادي نيز مستند تفسيري ما بايد به ميزاني از قوّت سند و دلالت برخوردار باشد که اعتقاد و باور به آن حاصل گردد. و چنان که توضيحش گذشت، پيدايش عقد قلبي به هر امري نيز، نياز به علم جازم ندارد، بلکه وابسته به ميزان اهمّيت آن است. از همين روست که اعتقاد، قابل تقسيم به اعتقاد جازم و غير جازم است. ۱ بنابراين، در بيشتر مسائل اعتقادي، با دلايل و مستندات موجب اطمينان يا وثوق عاديِ عقلايي نيز، مسمّاي عرفي وضوح و انکشاف ـ که مدار صدق تفسير است ـ حاصل ميشود. شرط حجّيت اين ظهور، يعني فحص از قراين دالّ بر ارادة معناي خلاف ظاهر، نيز معمولاً متناسب با اهمّيت مورد، با پيدايش همين وثوق و اطمينان ياد شده تأمين ميگردد. به فرض تنزّل از گفتة بالا، ميتوان گفت که اعتقاد با تفسير مساوي نيست و لااقل در خصوص تفسير، نياز به علم جازم را نميپذيريم؛ زيرا فارغ از امکان و صحّت يا عدم صحّت اعتقاد به گزارهاي، هرگاه به وضوح و ظهور و دلالتي دست يافتيم که مسمّاي عرفي وضوح و انکشافِ مراد متکلّم حاصل شد و شرط حجّيت اين ظهور نيز تحقّق يافت، در صحّت اطلاق نام تفسير بر آن منتظر احراز امکان يا صحّت اعتقاد به آن گزاره نميمانيم.
بنابراين، دعوي نياز تفسير در گزارههاي کلامي به دلايل مفيد علم و قطع، مطلقگويي بيدليل است و استدلالهايي هم که برايش ذکر ميکنند، اخصّ از مدّعاست.
آية الله عبدالله جوادي «دام ظلّه» در ذيل نکتة پنج از مبحث «نقش روايات در فهم قرآن» ميگويد:
روايات... دو گروهاند: برخي مربوط به آيات احکام و برخي مربوط به آيات معارف... در معارف... ظواهر اين روايات حجّت نيست. روايت... در صورتي حجّيت دارد که سه شرط داشته باشد: الف. از حيث سند قطعي باشد...؛ ب. جهت صدور روايت براي بيان معارف واقعي باشد، نه از روي تقيّه و مانند آن؛ ج. دلالتش نصّ باشد، نه ظاهر. اگر روايتي در اين سه شرط مفيد جزم نبود، در مانند لوح و قلم... و مانند آنکه اعتقاد به آنها شرط ايمان نيست، ميتواند به عنوان احتمال
1.ابنميثم بحراني: «اليقين في عرف العلماء هو اعتقاد أنّ الشيء كذا مع اعتقاد أنّه لا يمكن أن لا يكون كذا، و هو أخصّ من العلم الّذي هو أخص من الاعتقاد الجازم المطابق الذي هو أخصّ من الاعتقاد المطابق الذي هو أخص من مطلق الاعتقاد (شرح مئة كلمة، ص۵۲؛ ر.ك: الحدائق الناضرة، ج۹، ص۱۶۰) .