اين هراس است كه حديث، موجب ايجاد كتاب(يا كتابهايى) در كنار كتاب خدا مى شود، يا به مورد غفلت قرار گرفتن قرآن منجر مى شود. اين علاقه به شأن نسبى كتاب آسمانى و حديث، به روشنى علاقه اى اساسى است و من به آن بازخواهم گشت؛ اما به نظر مى رسد كه علاقه مذكور،فى نفسه به سختى علت كافى براى مخالفت با روش بسيار راحت نوشتن احاديث است. فرهنگ هاى ديگر، داراى ادبياتى غنى در كنار شريعتى آسمانى هستند، بى آنكه به طورى جدى با چنين مشكلاتى روبه رو شوند.
108ـ مثال هاى زير، موضوع مورد بحث را روشن مى سازد. پيغمبر(ص) در حديثى عليه كتابت، به نقل ابوهريره، از سر انكار مى پرسد:« آيا دوست داريد كتابى بجز كتاب خدا داشته باشيد؟». ۱ ابوسعيد خدرى صحابى، از اجازه نگارش دادن تن زده، مى پرسد:« آيا مى خواهيد آن را مانند قرآن تلقى كنيد؟». ۲ به ملاحظه شأن كتاب خداست كه عمر از طرح خود براى نگارش سنن منصرف مى شود. ۳ ابن عليّه مى گويد: «پيوسته با نگارش مخالفت مى كردند؛ زيرا بيم آن داشتند كه مردم به جاى قرآن به چنين كتاب هايى مشغول شوند». ۴ ابراهيم با نگارش حديث در ورقه ها(كراريس)،از آن رو كه به نسخ خطى قرآن(مصاحف) مى مانست، مخالفت مى ورزيد. ۵
اين موضوع، اغلب با اشاراتى به نمونه عبرت آموز دين هاى قبلى همراه است؛ من در بخش بعد به اين نكته خواهم پرداخت.
109ـ نظريه درون زاد ديگرى را گلدزيهر پيشنهاد كرده است. ۶ در اين نظريه، مخالفت با كتابت از علاقه«مذاهب اهل رأى قديم» به پيشگيرى از سد شدن راه تحول آزاد فقه ناشى شده است؛ همچنانكه وجود مجموعه بزرگى از حديث به ناچار اين كار را كرد.
1.تقييد، ص۳۳b
2.همان، ص۳۷c
3.همان، ص۴۹a
4.همان، ص۵۷b
5.سنن، شماره۴۷۰؛ همچنين ضحّاك[ابن مزاحم](م ۱۰۵)(تقييد، ص۴۷d).
6.Goldizher, Muhammedanische Studien, II, pp. ۱۹۴f.