مخالفان نگارش حديث در صدر اسلام(2) - صفحه 76

جلو تر رفت و مسلّم دانست كه نظر منفى نسبت به نگارش، پيشتر در جاهليت وجود داشته است. ۱
114ـ اين نظريه از راست نمايى ذاتى ويژه اى برخوردارست؛ اما ادله طرفداران آن قوى نيست. در وهله نخست،گندز براى وجود مخالفت واقعى در جاهليت نسبت به نگارش ،گواهى نداشت. ادعاى او بيش از حد بر نمونه ذوالرّمه شاعر(م 117) ـ كه به زودى به آن خواهم پرداخت ـ و نيز بر نمونه مشابه جديدى متكى بود. ۲ ايراد دوم و شايد جدى تر، آن است كه اگر اين نظريه درست بود، بايست چشم انتظار آن مى بوديم كه در حديث هاى موافق و مخالف نگارش ،زمينه اى كلى از بى سوادى ـ به نحوى از انحاء ـ پديدار شود.
در واقع، حديث ها در جامعه اى با سواد مطرح مى شود كه از آن خواسته مى شود از نگارش خوددارى كند، نه در جامعه اى بى سواد كه ميلى به دست زدن به نگارش ندارد. بى سوادى تقريبا هيچ گاه به منزله وضعى كه مانع نگارش حديث شود، اقامه نمى شود ۳ و شفاهى گرايان قبول دارند كه كاملا بديهى است افراد خيرخواه خواهند نوشت، مگر آنكه خطاى شيوه هاشان به آنها گوشزد شود. اين امر با اين نكته به خوبى دمسازى دارد كه در منابع تراجم نگارى ما، محدّثان بى سواد، كمياب اند. ۴ سرانجام اينكه، اين نظريه ما را

1.همان، ص۴۷۵ به بعد.

2.براى هر دوى اينها وى بر Goldziher Muhammedanische studies, I,p.۱۱۲, اعتماد كرده است. وى همچنين يادآور مى شود كه شاعر مسيحى عرب، عدى بن زيد، « از جمله شاعران كلاسيك شمرده نشده؛ زيرا مردى شهرنشين بود و خواندن و نوشتن مى دانست»؛ اما مأخذى كه براى اين مطلب ذكر مى كند، اشاره او را به سواد تأييد نمى كند.

3.تنها استثنايى كه ديده ام، درخواست عطاء بن ابى رباح است از برخى نوجوانان كه بيايند و بنويسند، كه در ضمن آن وى پيشنهاد مى كند كه براى هر كس كه نمى تواند بنويسد (يا نمى تواند خوب بنويسد: «لايحسن») خودمان مى نويسيم (رامهرمزى، محدّث، ص۳۷۳، شماره۳۴۴) .

4.جعفر بن برقان جزرى (م۱۵۴) را ابو نعيم (م۲۱۹) (فسوى، معرفة، ج۲، ص۴۵۵،س۱۲، كه از آنجاست: ابن حجر، تهذيب، ج۲، ص۸۵، س۱۰) و يحيى بن معين (تاريخ، به كوشش ع.ا.حسن، بيروت، بى تاريخ، ج۲، ص۳۲۲، شماره ۵۰۶۷، و ص۳۴۴، شماره ۵۲۲۵؛ ابن جنيد، سؤالات، به كوشش ا.نورى، و م.م. خليل، بيروت ۱۹۹۰، ص۱۰۱، شماره ۴۹۵، و ص۱۰۷، شماره ۵۴۶؛ ابن حجر، تهذيب، ج۲، ص۸۵، س۴) بى سواد دانسته اند. فسوى همين مطلب را درباره اسماعيل بن ابى خالد كوفى (م۱۴۵) گزارش مى دهد (معرفة، ج۳، ص۹۴ س۱۰، كه از آجاست: ابن حجر، تهذيب ج۱، ص۲۹۲، س۵) فان اس از دو محدّث بى سواد بصرى در سده دوم سخن گفته است(Van Ess, Theologie, II, pp.۶۹f): نصر بن طريف (نك: ابن عدى، كامل، ص۲۴۹۷،س۹؛ ذهبى، ميزان الاعتدال، به كوشش ع.م. بيجاوى، قاهره، ۵ـ۱۹۶۳، ج۴، ص۲۵۱، س۲۰) و ايوب بن حوت (نك: ابن ابى حاتم، جرح۱/۱، ص۲۴۶، س۸؛ ابن عدى، كامل، ص۳۴۱، س۲۲؛ ابن حجر، تهذيب، ج۱، ص۴۰۲، س۱۳). در هر دو مورد بصرى، گزارش ها از عمر وبن على فلاّس (م۲۴۹) نقل شده است. براى آگاهى از او، نك:Juynboll, Muslim Tradition, P.۲۳۹,no.۱۸.

صفحه از 71