بى شك، شعر معصوم (مانند گفتار و كردار او) زمانى ارزشمند است كه درستى انتساب و صدورش معلوم گردد. دسترس به اسناد و مدارك، راه را بر چنين سنجش هايى آسان مى گرداند؛ چنانكه حذف آن، امر ارزيابى را دشواتر مى سازد. از اين رو، نسبت به اشعار موجود، داورى هاى متفاوتى شده است كه در اينجا به برخى اشاره مى كنيم:
1 .استاد حسن زاده آملى در قضاوتى گفته اند:
اين جانب، اكثر اشعار ديوان، منسوب به امير(ع) را از ديگران يافته است و همه را با ذكر مآخذ و مصادر، در «تكلمة منهاج البراعة» (ج1،ص306ـ315) آورده است.
بسيارى ازاشعار ديوان بيان روايات مروى از آن جناب است كه ديگران به نظم درآورده اند و چون مضمون آنها از امير(ع) است، اشعار را به آن حضرت نسبت داده اند، مثل ابيات «يا حار همدان من يمت يرنى…» كه سيد حميرى، قول امير(ع) به حارث همدانى را به نظم آورده است و اصل خبر را شيخ مفيد در مجلس اوّل «امالى» خود نقل كرده است و پس از نقل خبر گفته: «قال جميل بن صالح وأنشدنى أبو هاشم السيد الحميرى…».
و از آن جمله است اشعار بسيارى در ديوان كه نصايح امام به فرزندانش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) است كه وصاياى آن جناب را به سبطين، به نظم درآوردند و از اين روى، اشعار به خود آن حضرت انتساب داده شد. علاوه اينكه سبك اشعار از حيث بلاغت و فصاحت، نسبت به ديگر كلمات امير(ع) چون خطب و رسائل و حكم و نهج و غير آن، بسيار متفاوت است و سست به نظر مى آيد. ظاهرا بايد گفت رجزهايى كه از آن حضرت نقل شده است، اسناد آنها به آن جناب، خالى از قوّت نيست كه سيرت ابطال عرب در ميدان مبارزه اين بود.
بسيارى از اشعار «على بن ابى طالب قيروانى» نيز به آن جناب نسبت داده شده كه اشتراك در اسم، موجب اين اشتباه شده است.