جايگاه عقل و مقتضيات آن در اعتباربخشي گفتارهاي ديني - صفحه 86

هنگامى كه خداوند عقل را آفريد، آن را به سخن درآورد [و به كارش انداخت]. سپس به او گفت كه جلو بيا. پس جلو آمد. سپس به او گفت: برگرد. پس برگشت. سپس به او گفت كه به عزت و جلالم سوگند كه هيچ خلقى بهتر از تو نيافريدم. از طريق تو امر و نهى مى كنم و به واسطه تو پاداش مى دهم و مجازات مى كنم (يا تو را امر و نهى مى كنم و پاداش و عقاب مى دهم). ۱
از امام صادق (ع) نقل شده است:
حجة اللّه على العباد النبى والحجة فيما بين العباد و اللّه العقل؛۲العقل دليل المؤمن؛۳... و انما يدرك الحق (يا الفوز) بمعرفة العقل و جنوده و مجانبة الجهل وجنوده.۴
از امام كاظم(ع) نقل شده است:
اى هشام، خداوند بر مردم دو حجت دارد؛ حجتى ظاهر و حجتى باطن. پس حجت ظاهر همان فرستادگان و پيامبران و ائمه اند و حجت باطنى همان عقل ها هستند.۵
از امام رضا(ع) پرسيده شد كه امروز حجت خدا بر مردم چيست؟ فرمود:

1.الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تحقيق: على اكبر غفارى، دارالكتب الاسلامية، اول، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۱۰، ۲۶، ۲۸؛ من لايحضره الفقيه، محمد بن على صدوق، تحقيق: على اكبر غفارى، قم: اسلامى، دوم، ۱۴۰۴ ق، ج۴، ص ۳۶۹؛ المعجم الاوسط، سليمان بن احمد طبرانى، تحقيق: ابراهيم حسينى، بى جا: دارالحرمين، بى تا، ج۷، ص ۱۹ ـ ۲۰؛ كنزالعمال، ج۳، ص ۳۸۳ (دو حديث)؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج۲، ص۳۹۰، ج۶، ص۱۴ (با الفاظ نزديك به هم). برخى از اهل سنت اين حديث را بنابر طرق خود، موضوع مى دانند (الموضوعات، تحقيق: عبدالرحمن محمد عثمان، مدينه: المكتبة السلفية، اول، ۱۳۸۶ ق، ج۱، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵؛ كشف الخفاء، اسماعيل بن محمد عجلونى، بى جا: دارالكتب العلمية، دوم، ۱۴۰۸ ق، ج۱، ص ۲۶۳، ج۲، ص ۱۴۸؛ ميزان الاعتلال، ج۱، ص ۵۶۴؛ لسان الميزان، ج۲، ص۳۲۷، ج۴، ص۳۱۴؛ المنار المنيف، ابن قيم الجوزية، ص ۶۶) يا ضعيف (الضعفاء الكبير، محمد بن عمرو عقيلى، تحقيق: عبدالمعطى امين قلعجى، بيروت: دارالكتب العلمية، دوم، ۱۴۱۸ ق، ج۳، ص ۱۷۵؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج۶، ص ۱۴؛ ميزان الاعتلال، ج۳، ص ۳۵۶) و برخى نيز آن را به نحوى تأييد مى كنند (كشف الخفاء، ج۱، ص ۲۳۸ ـ ۲۳۶، ج۲، ص ۱۴۸). به هر حال، اين حديث و مانند آن بر فرض موضوع يا مخدوش بودنشان، نزد قاطبه مسلمانان بخصوص شيعيان از اعتبار و مقبوليت خاصى برخوردار بوده و به گونه اى از ذهنيت و نظر آنها را نسبت به عقل پرده بر مى دارد.

2.الكافى، ج۱، ص ۲۵. اين معنا در سخنان برخى از اهل سنت نيز مشاهده شده است (تفسير قرطبى، محمد بن احمد قرطبى، بيروت: مؤسسة التاريخ العربى، ۱۴۰۵ق، ج۱۴، ص۳۱۱، نوادر الاصول فى أحاديث الرسول، محمد بن على ترمذى، تحقيق عبدالرحمن عميره، بيروت دارالجيل، اول، ۱۹۹۲م، ج۳، ص۷۹).

3.الكافى، ج۱، ص ۲۵.

4.المحاسن، احمد بن محمد برقى، تحقيق: سيد جلال الدين حسينى محدث، تهران: دارالكتب الاسلامية، بى تا، ج۱، ص ۱۹۸؛ الخصال، تحقيق: على اكبر غفارى، قم: اسلامى، بى تا، ص ۵۹۱.

5.الكافى، ج۱، ص۱۶.

صفحه از 91