جايگاه عقل و مقتضيات آن در اعتباربخشي گفتارهاي ديني - صفحه 95

، أبوهريره از پيامبر (ص) نقل مى كند كه بهشت و جهنم با هم محاجه كرده، پس آتش گفت كه متكبرين و جباران وارد من مى شوند و بهشت گفت كه ضعفا و خوارشدگان وارد من مى شوند. خداوند به بهشت گفت: «تو رحمت من هستى و من هركس از بندگانم را كه بخواهم، به تو مورد لطف و مرحمت قرار مى دهم» و به آتش گفت: «همانا تو عذاب من هستى و من هركس از بندگانم را كه بخواهم، به تو عذاب مى دهم و براى هر دو شما آن اندازه داريم كه پر شويد»، اما آتش وقتى پر مى شود كه خداوند پايش را در آن قرار مى دهد و بدان مى گويد: «قط قط» (كافى است، كافى است). در اين حالت دوزخ پر مى شود و در هم فرو مى رود.... ۱ برخى اين حديث را از اسرائيليات أبوهريره مى دانند. ۲
به هرحال، حديث بالا، از نظر عقل مردود است؛ چه هيچ معنا ندارد كه دو مخلوق الهى سر وظايف خود به محاجه بپردازند. ضمن اين كه علت محاجه، علت دخالت خداوند و نيز نتيجه اين مداخله معلوم نيست. اين در وقتى است كه گفته شود كه اين بهشت و دوزخ، در حقيقت، زبان داشته و به سخن درمى آيند.
، نقل شده كه مردى به پيامبر (ص) گفت:
زنى دارم كه بيشتر از همه چيز او را دوست درام، اما دست لمس كننده اى را رد نمى كند (لا تمنع يا تدفع يد لامس)، آيا طلاقش دهم؟ فرمود: نه بر او صبر كن (و به قولى: از او بهره مند شو). ۳
سند اين حديث تضعيف شده است ۴ و برخى آن را غير ثابت از پيامبر (ص) و موضوع و بدون اصل دانسته اند. ۵
با توجه به مضمون حديث، بايد پرسيد كه چگونه يك مرد، متوجه مى شود همسرش دست به زناى محصنه مى زند و بر آن صبر مى كند و پس از مدتى آن را براى پيامبر (ص) بازگو مى كند؟ در كدام فرهنگ و دينى چنين سفارش شده يا فرهنگ سازى شده است؟ لذا بايد گفت كه اصل داستان دروغ است؛ چه با عقل و نيز اصول اخلاقى و شرعى در تعارض است.
تعبير «لا تمنع يد لامس» كنايه از فجور است و بر اين معنا برخى از گذشتگان تصريح

1.صحيح البخارى، ج ۶، ص ۴۸؛ صحيح مسلم، ج ۸، ص ۱۵۱؛ مسند ابن حنبل، ج ۲، ص ۳۱۵ ـ ۳۱۴.

2.الاضواء على السنة المحمدية أو دفاع عن الحديث، محمود أبورية، بى جا: نشر البطحاء، پنجم، بى تا، ص ۲۲۳.

3.سنن أبي داود، ج ۱، ص ۴۵۵؛ سنن نسائى، ج ۶، ص ۶۷، ۱۷۰.

4.سنن نسائى، ج ۶، ص ۶۸، ص ۱۷۰.

5.الموضوعات، ج ۲، ص ۲۷۲.

صفحه از 91