گمان مى برم كه با كاربست اصطلاح حديث، همه مرادم را از آن بيان كرده ام و آن، همان سخنى است كه گفتار، كردار يا تقرير معصوم را حكايت مى كند.
نيز گمان مى برم كه اين مفهوم در حوزه علميه چندان آشكار است كه نيازمند بيان و آگاهى بخشى و قيد نهادن براى خارج ساختن يا داخل كردن فرد ديگرى نيست. اين گمان من از اينجا برخاسته است كه هرگاه در كتابى با اين كلمه (حديث) روبه رو شده ام يا آن را از گوينده اى شنيده ام، از آن جز معنايى كه ياد كردم، به ذهنم راه نيافته است. بلكه مى توانم ادعا كنم كه اين كلمه در عرف اسلامى، حقيقت شرعيه شده است و هرگاه در ميان آنان به كار رود، آن معناى مورد نظر را از آن مى فهمند.
شايسته است براى استوارسازى اين ادعا، به سخنان دانشمندان دانش درايه در تعريف حديث برگرديم؛ كه آنان مرجع اين كارند. و اينك، آنچه را كه در اين زمينه گفته اند، بخوانيد:
شيخ بهايى در كتاب الوجيزة خود مى گويد:
حديث، كلامى است كه گفتار يا كردار يا تقرير معصوم را حكايت مى كند و كاربرد آن درباره آنچه از غير معصوم رسيده، مجازگويى است. ۱
پس معناى حقيقى حديث ـكه به صرف گفتن به ذهن مى آيدـ همان كلامى است كه از گفتار يا كردار يا تقرير معصوم حكايت مى كند و يك معناى مجازى هم دارد كه بر پايه قواعدايشان، جز با قرينه به ذهن نيامده و از لفظْ دريافت نمى شود، و آن كلامى است كه از سوى غير معصوم رسيده است.
صاحب النهاية، در حاشيه سخن شيخ بهايى، درباره كلامى كه از غير معصوم وارد شده نوشته است:
آنچه به معصوم نمى انجامد، برپايه اجماع ما، حديث نيست؛ چنان كه در شرح الزبدة ۲ آمده است.
بنابراين، حديث نبودن آنچه به معصوم نمى رسد، در ميان دانشمندان ما اجماعى است.
شيخ كاظم شانه چى، استاد دانشگاه مشهد، در كتاب دراية الحديث خود آورده است:
حديث، در اصطلاح، كلامى است كه از قول يا فعل يا تقرير معصوم حكايت مى كند.
سپس به هنگام پرداختن به علت كاربرد حديث در مورد كلام معصومان(ع) گفته است:
يا اصولاً، حديث به همان معناى لغوى كه كلام است، در حديث پيغمبر و امام استعمال شده، منتها، ابتدا با اضافه به پيغمبر و امام(مثلاً حديث پيغمبر يا حديث معصوم گفته شده) و سپس به قرينه حال يا مقال، به حذف مضاف اليه استعمال شده و كم كم، در عرف
1.الوجيزة (منتشر شده در مقدمه كتاب الحبل المتين)، مكتبه بصيرتى، ص ۴.
2.نهاية الدراية في شرح الوجيزة، سيدحسن صدر عاملى كاظمى، ص ۸۱.،