نقد و بررسي قواعد وضع شناسي در « المنار » ابن قيم (2) - صفحه 141

ـ آيا نمى توان گفت كه مقصود از «سنه» در روايت فوق، سال هاى معهود دنيايى نبوده، بلكه مقصودْ سال هايى است كه يك روزش مساوى «الف سنة» ۱ و ۲ و ۳ است.
به تعبير ديگر، چرا بايد از ميان دو احتمال مساوى سال هاى دنيايى اتخاذ شده و مبنا قرار گيرد؟ آيا اين كار، نوعى ترجيح بلا مرجح نيست؟
ـ بر فرض، مقصودْ سال هاى دنيايى باشد و از زمان ابن قيم (م 749ق) 251 سال ديگر باقى مانده باشد، «ابن قيم» از كجا مى دانست، بعد از فوت وى (751 ق) قيامتى نخواهد بود كه چنين قاطعانه نظر مى دهد؟

2. تناقض نيست

به علاوه، رابطه حديث و آيه تناقض نيست. حديث مى گويد: «ما در هزاره هفتم هستيم»، ولى دقيقاً روشن نمى كند كه اين هزاره از كى شروع شده و ما الان در كدام نقطه زمانى آن واقع هستيم و دقيقاً چند سال گذشته است؟ ولى در آيه بر «علم»، يعنى تعيين دقيق زمان تكيه شده است. درست مثل اينكه بگوييم: فلانى تا صد سال آينده حتماً خواهد مرد؛ در صورتى سخن، «علم» محسوب مى شود كه بگوييم، روز سه شنبه، ساعت دوازده و نيم و ثانيه چهل و پنجم فلانى خواهد مرد. به تعبير ديگر، تحديد زمانى قيامت در حديث، حامل علم يقينى و قطعى نيست تا با آياتى كه اختصاص علم برپايى قيامت را به خدا داده اند، متناقض باشد؛ زيرا خداوندْ فلسفه اخفاى زمان برپايى قيامت را چنين تعيين مى كند: «إنّ الساعة آتية اكاد اخفيها لتُجزى كل نفس بما تسعى». ۴ اندكى دقت در محتواى حديث به ما نشان مى دهد كه اين نكته در حديث هم محفوظ مانده، زيرا صرف آگاهى كلى داشتن از قرار گرفتن در آخرالزمان، هيچ منافاتى با اختصاص علم قطعى آن به خداوند ندارد.

3. تمديد وقت

آيا اين احتمال وجود ندارد كه «بدا» رخ داده و مدت مقرّر مجدداً تمديد شود، چنان كه

1.سوره حج، آيه ۴۷؛ تفسير مجمع البيان، ج ۴، ص ۸۹ ؛ تفسير الصافى، ج ۳، ص ۳۸۴ ؛ تفسير البرهان، ج ۴، ص۹۷.

2.سوره سجده، آيه ۵ ؛ تفسير البرهان، ج ۴، ص ۲۸۱ ؛ تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۲۲۱ ؛ تفسير المعين، ج ۲، ص۱۰۹۸.

3.سوره معارج، آيه ۴؛ تفسير كنز الدقايق، ج ۱۳، ص ۴۳۱؛ تفسير الجوهر الثمين، ج ۶، ص ۲۷۹.

4.سوره طه، آيه ۱۵؛ تفسير روض الجنان، ج ۱۳، ص ۱۲۷؛ تفسير گازر، ج ۶، ص ۵۷؛ تفسير تبيان، ج ۷، ص ۱۶۵.

صفحه از 143