8 ـ محمد بن وزير يمانى(؟؟؟)، تنقيح الأنظار،2/192
9ـ سخاوى (م902ق)، فتح المغيث، ص135ـ145
10ـ نورالدين عتر، منهج النقد فى علوم الحديث،ص90 و9
و….
بنابراين، اينكه ايشان در مقاله شان فرموده اند كسى رجال مهمل را مجهول ندانسته است، به خطا رفته اند. يكى به دليل اينكه چنين نيست و بسيارى از علماى حديث، رجال مهمل را از اقسام مجهول دانسته اند و ديگرى به اين دليل كه اساسا هر دو دسته ـ يعنى رجال مهمل و مجهول ـ از نظر تعريف، رجالى، يكى هستند و حال رجالى آنها نامعلوم و ناشناخته مى باشد.
و امّا اينكه گفته اند كه كسى از دانشمندان، رجال مهمل را مذموم ندانسته اند، سخن ناصحيحى است؛ چرا كه خود ايشان، سخن ملاّ محمد جعفر شريعتمدار استرآبادى (م1263ق) را در «لب اللباب»، مورد توجه قرار داده اند و تصريح نموده اند كه او حديث مهمل را از اقسام حديث ضعيف مى دانسته است. جهت مزيد اطلاع ايشان عرض مى كنم كه تمام علمايى كه حديث راوى مجهول را ضعيف قلمداد كرده اند و مجهول بودن راوى را ضعف دانسته اند، مهمل را نيز ضعيف تلقى كرده اند ـ گرچه به نظر اين جانب، قضاوت آنها نادرست است و صحيح آن است كه مجهول و مهمل ( هر دو) از راويانى هستند كه هيچ گونه مدح يا ذمّى درباره آنها وارد نشده؛ لذا عقل اقتضا مى كند كه درباره روايت آنها قائل به توقّف شويم؛ كما اينكه مرحوم ميرداماد در «الرواشح» به طور مفصّل در اين باره سخن گفته است و بسيارى از علماى درايه و رجال به آن ملتزم بوده و هستند.
جناب فاكر، در خاتمه مقدمه دوم نتيجه مى گيرند كه: «دليلى بر بى اعتبارى روايت مهمل وجود ندارد». در پاسخ ايشان بايد بگويم كه اولا: چه دليلى برتر و كامل تر از اينكه شرط اصلى قبول خبر (كه در حداقل مرتبه اش «احراز عدم فسق راوى» است) درباره راوى مهمل، وجود ندارد و مى دانيم كه عقلا معتقدند هرگاه شرط مفقود باشد، مشروط نيز مفقود و