راوي كتاب سليم بن قيس بر ترازو - صفحه 141

ابن حنبل با اشاره به متروك الحديث بودن ابان و اين كه مردم ديرزمانى است، حديث او را متروك نهاده اند، بيان داشته كه كسى حديث وى را نمى نويسد. نسايى نيز به اين امر، تصريح نموده است. ۱ برخى از رجال شناسان، نام ابان را در بخشى از كتاب خود آورده اند كه بر روى گردانى از روايات وى و تحريم آن دلالت دارد. براى نمونه، فَسَوى نام ابان بن ابى عياش را در باب «من يرغب عن الرواية عنهم / كسانى كه از آنان روايت نمى شود» آورده است. ۲ ابو داود نيز متذكر شده كه كسى حديث ابان را نمى نويسد. ۳ اين همه، مبتنى است بر يكى از مراتب متوسط جرح كه در الفاظ زير جلوه گر است: «لا يكتب حديثه / حديثش را نمى نويسند» «لا تحلّ كتابة حديثه / نوشتن حديثش جايز نيست»، «لا تحلّ الرواية عنه / روايت از او روا نيست»، «فلان ردَّ حديثه او طرحوا حديثه / حديث فلانى مردود است يا حديثش را را به كنارى نهاه اند»، «فلان ساقط الحديث او متروك الحديث / فلانى حديثش بدون اعتبار يا ترك شده است». ۴

2. 8. ابان بن ابى عياش با مجروحان

در برخى گزارش ها، ابان بن ابى عياش با مجروحان سنجيده مى شود، در صف آنان قرار مى گيرد و مسئول بخشى از اعمال آنان معرفى مى گردد. از آن طرف، گاه مجروحان با ابان سنجيده، نظير، همبر و همگليم او معرّفى مى شوند. ابن حجر، ذيل ترجمه عطاء بن عجلان حنفى (= عطاء العطّار)، اقوال گوناگونى را آورده كه همه بر تضعيف نامبرده دلالت دارد و به نقل از ابو حاتم وى را «ضعيف الحديث» و «منكر الحديث جدّاً / بسيار منكر الحديث» خوانده و با ابان مقايسه كرده است: «مثل ابان بن ابى عياش به [مثل] ذى الضرب كه متروك الحديث است. ۵ باز ابن حجر، ذيل ترجمه خلف بن عبدالحميد سرخسى، با اشاره به روايت وى از ابان بن ابى عياش آورده است: «خيره باطل / خوب او هم بد است» و سبب آن را هلاكت ابان دانسته: «لأن ابان هالك» و در پايان از احمد بن حنبل نقل كرده كه او خلف را نمى شناسد. ۶ همو، ذيل ترجمه اسماعيل بن عبداللّه حارث بصرى، از وى به عنوان «ذاهب الحديث» ياد كرده كه از مراتب شديد جرح است. ۷

1.تهذيب التهذيب، ج ۱، ص ۹۸؛ تهذيب الكمال، ج ۱، ص ۳۰۸.

2.تهذيب التهذيب، ج ۱، ص ۱۰۰.

3.همان، ج ۱، ص ۱۰۱.

4.منهج النقد فى علوم الحديث، ص ۱۱۲؛ الرفع والتكميل فى الجرح والتعديل، ص ۱۱۸و۱۲۸؛ تلخيص المقباس، ص ۱۳۳.

5.تهذيب التهذيب، ج ۷، ص ۱۸۷.

6.لسان الميزان، ج ۲، ص ۴۰۳.

7.منهج النقد فى علوم الحديث، ص ۱۱۲.

صفحه از 155