راوي كتاب سليم بن قيس بر ترازو - صفحه 150

11. در روايت ديگرى از ماجرا روشن مى شود كه ابان بن ابى عياش خود در پى شفيعى بوده كه ميان او و شعبه پايمردى كند و وى را از گزند انتقادات تند و زهردار او برهاند. اين بار نيز راوى داستان و ميانجى ـ هر دو ـ حماد بن زيد است. به نظر مى رسد كه ابان از درون استوار نبوده و حتى زبانش در برابر شعبه به سخن گشوده نمى شده است. همواره دست پايين را مى گرفته و به نرمى از كنار ماجرا مى گذشته است. ضعف هاى خصلتى، او را وامى داشت تا خاموش بماند. شايد اين تنها راه و بخردانه ترينش براى ابان بوده است. طاووس العلما، تيزى تحقير را در نگاه شعبه بن حجاج تاب نمى آورد؛ زيرا شعبه در امر حديث، از آن نوع ناقدانى بود كه از همه چيز مى خواست سر دربياورد و از هيچ ذره چشم نمى پوشيد؛ چه آن كه باور داشت كه «ابر تَرَش خوش بود، نه بازى هايش با رخ ماه». در اين راه، آنچه او را نوش، ابان را نيش بود. او شعبه را ـ على رغم آن كه حدود دو دهه از وى به سال كوچك تر بوده است ـ ناقدى بصير مى ديد و به خوبى مى دانست كه ناقدان بصير چون ستارگان كه چشم و چراغ شب اند، چشم و چراغ آيين اند. بارى، حماد بن زيد روايت كرده است: ابان بن ابى عياش نزد من آمد و گفت: «مى خواهم با شعبه سخن گويى تا دست از من بدارد». من با شعبه سخن گفتم شعبه چند روزى ابان را به حال خود گذارْد، اما شب هنگام نزد من آمد و گفت: «روا نمى دارم ابان را به حال خود واگذارم؛ زيرا كه او بر رسول خدا دروغ مى بندد [و دفاع از رسول خدا را بر خود واجب مى دانم]: «إنّه لا يحلّ الكفّ عنه: إنّه يكذب على رسول اللّه(ص». ۱ عباد بن صهيب نيز ،احتمالاً به خواهش ابان، براى درخواست مشابهى از شعبه نزد او مى رود و شعبه پاسخ را به سه روز بعد حوالت مى دهد. پس از سه روز، براى گرفتن پاسخ به شعبه مراجعه مى كند و چنين پاسخ مى شنود: «در سخنت انديشيدم و به اين نتيجه رسيدم كه خزيدن به غار خاموشى در برابر ابان بن ابى عياش روا نيست». ۲
12. حماد بن زيد كه در اين پايمردى ها ميانجى اصلى بوده، انگيزه شعبة بن حجاج را در انتقاد و عيب جويى از ابان بن ابى عياش مثبت ارزيابى نموده، الهى دانسته است. ۳ يزيد بن هارون ـ كه پيش تر سؤال اعتراض آميز او از شعبه مذكور افتاد ـ در اين باره گفته است كه اگر شعبه خشنودى خداوند را نمى خواست، درباره راويان چنين بى پروا سخن نمى گفت. ۴

1.كتاب الثقات، ج ۱، ص ۹۰؛ تهذيب التهذيب، ج ۱، ص ۱۰۰؛ ميزان الاعتدال، ج ۱، ص ۱۲.

2.كتاب الثقات، ج ۱، ص ۸۹ ـ ۹۰.

3.الجرح والتعديل، ج ۱، ص ۱۷۱.

4.همان.

صفحه از 155