ابو الفتح محمود بن محمّد كشاجم

ابو الفتح محمود بن محمّد كشاجم

از شاعران و عالمان قرن سوم و چهارم

ابو الفتح ، محمود بن محمّد بن حسين بن سندى بن شاهك رملى ، مشهور به «كشاجم» ، نابغه اى از بزرگان امت اسلامى است ؛ نادره دوران ، شاعرى نويسنده ، متكلّم ، منطق دان و محدّث .

لقب دادن او به كشاجم ، براى اشاره هر يك از حروف اين كلمه به دانشى از دانش هاى اوست . كاف ، اشاره به كاتب (نويسنده) بودن ، شين ، به شاعرى ، الف ، به اديب بودن ، جيم به جَدَلى بودن ، و ميم اشاره به متكلّم ، منطقى و يا منجّم بودنش است .

او در ميانه هاى قرن سوم ـ همان گونه كه در شعرش اشاره مى كند ـ به دنيا آمد و شيعه اى صادق بود ؛ از دوستداران اهل بيت وحى ، و ذوب در ولايت آنان .

او از مصاديق آيه شريف «زنده را از مرده بيرون مى آورد» بود . جدّش سندى بن شاهك ، مردى ناصبى و از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود كه امام كاظم عليه السلام را در زندان هارون ، تحت فشار قرار داد كه آوازه اش زبانزد است . اما نوه او ، از دوستداران اهل بيت بود كه آشكارا به ايشان ، اعلام وفادارى مى كرد . در تاريخ درگذشت او اختلاف هست . گفته شده به سال ۳۶۰ يا ۳۵۰ يا ۳۳۰ ق از دنيا رفته است .[۱]

شعر اوست:

ووالِدُهُم سَيِّدُ الأَوصياءِ

ومُعطِي الفَقيرِ ومُردِي البَطَلْ

ومَن عَلَّمَ السُّمْرَ طَعنَ الحَلِيّ

لَدَى الرَّوعِ وَالبيضَ ضَربَ القُلَلْ[۱]

ولَو زالَتِ الأَرضُ يَومَ الهِيا

جِ مِن تَحتِ أخمَصِهِ لَم يَزُلْ

ومَن صَدَّ عَن وَجهِ دُنياهُمُ

وقَد لَبِسَت حُليِها وَالحُلَلْ

وكانَ إذا ما اُضيفوا إلَيهِ

فَأَرفَعُهُم رُتبَةً فِي المَثَلْ

سماءٌ اُضيفَ إلَيهَا الحَضيضْ

وبَحرٌ قَرَنتَ إلَيهِ الوَشَلْ[۲]

بِجودٍ تَعَلَّمَ مِنهُ السَّحابْ

وحِلمٍ تَوَلَّدَ مِنهُ الجَبَلْ

وكَم شُبهَةٌ بِهُداهُ جَلا

وكَم خُطَّةٌ بِحِجاهُ فَصَلْ

وكَم أطفَأَ اللّهُ نارَ الضَّلالْ

بِهِ وَهْيَ تَرمِي الهُدى بِالشُّعَلْ

ومَن رَدَّ خالِقُنا شَمسَهُ

عَلَيهِ وقَد جَنَحَت لِلطَّفَلْ[۳]

ولَو لَم تَعُد كانَ في رَأيِهِ

وفي وَجهِهِ مِن سَناها بَدَلْ

ومَن ضَرَبَ النّاسَ بِالمُرهَفاتْ[۴]

عَلَى الدّينِ ضَربَ عِرابِ الإِبِلْ

وقَد عَلِموا أنَّ يَومَ الغَديرْ

بِغَدرِهُمُ جَرَّ يَومَ الجَمَلْ[۵]

پدرشان سرور اوصياست

دهنده به فقير و به خاك افكن قهرمانان!

كسى كه به سر نيزه آموخت چگونه در قلب دشمن فرو رود

و به شمشير ، كه چگونه بر فرق ها فرود آيد .

اگر زمين در روز جوش و خروش ، بجنبد

او هرگز از جاى نمى جنبد .

كسى كه از دنياى آنان رو گرداند

دنيايى كه خود را با زر و زيور ، آراسته بود .

و هر گاه با او سنجيده مى شدند

برترين نمونه آنها بود .

همانند آسمان ، كه پست ترين نقطه نيز با آن سنجيده مى شود

و دريا ، كه با آبى اندك ، قياس مى گردد .

بخشندگى را ابرها از او آموخته اند

و كوه ها از او بردبارى يافته اند .

چه شبهه هاى فراوانى كه با راهنمايى او پاسخ گرفتند

و چه مشكلاتى كه با تدبير او پايان يافتند!

و بَسا آتش هاى گمراهى كه خداوند ، آنها را با او خاموش كرد

در حالى كه تير چنين گمراهى ها ، هدايت را نشانه رفته بود!

او ، كسى است كه آفريدگار ما براى او برگرداند

خورشيد را هنگام غروب آن .

اگر خورشيد باز نمى گشت ، هم تابش

و هم روى آن ، بدل [به رو سياهى] مى شد .

كسى است كه بر سر مردم به لطف و مهر كوبيد

به خاطر دين ، همانند كوبيدن بر سر شتر عربى .

آنان قطعا دانستند كه روز غدير

با حيله آنان ، روز جمل را خواهد آورد .


[۱] جمع قُلّة ؛ وهي من كلّ شيء : رأسه وأعلاه (لسان العرب : ج۱۱ ص ۵۶۵ «قلل») .

[۲] الوَشَل : الماء القليل (النهاية : ج۵ ص ۱۸۹ «وشل») .

[۳] طَفَلَت الشمس : دنت للغروب (لسان العرب : ج۱۱ ص ۴۰۳ «طفل») .

[۴] الرَّهْف : الرقّة واللطف ، وأرهفت سيفي : أي رقّقته ؛ فهو مرهف (لسان العرب : ج۹ ص ۱۲۸ «رهف») .

[۵] الغدير : ج ۴ ص ۳ .


[۱] . ر. ک: ج ۴ ص ۴.