ابو القاسم حالت

ابو القاسم حالت

از شاعران معاصر

ابو القاسم حالت ، فرزند كربلايى محمّد تقى ، در سال ۱۲۹۲ش ، در تهران به دنيا آمد و تحصيلات خود را در تهران گذراند. وى در سال ۱۳۱۷ش ، كار روزنامه نگارى را با روزنامه توفيق ، آغاز كرد و آن گاه با روزنامه هاى ديگر ، از قبيل اميد ايران ، تهران مصوّر ، قيام ايران و خبردار همكارى كرد و از سال ۱۳۲۳ ش ، براى هفته نامه آيين اسلام ، هفته اى پنج رباعى ـ كه ترجمه منظوم كلمات قصار على عليه السلام بود ـ مى سرود . حالت بيش از ۲۸ اثر ترجمه (از انگليسى و عربى) ، تأليف و شعر از خود به جاى گذاشت . وى در سال ۱۳۷۱ ش ، درگذشت .

ابوالقاسم حالت سروده است:

آمد آن شاهى كه اندر وصف ذاتش گفته اند :

«لا فتى إلّا على لا سيفَ إلّا ذوالفقار»

روح مطلق ، شير حق ، شاه نجف ، صِهر رسول

عين ايمان ، اصل دين ، كان كَرَم ، كوه وقار

جسم دانش، جان بينش، دست قدرت، پاى شوق

روى طالع ، روح خوش بختى ، روان افتخار

دفتر حكمت ، كتاب فضل ، ديوان كمال

آفتاب عِزّ و شوكت ، آسمانِ اقتدار

ميوه باغ سه روح و پنج حِس و شش جهت

يكّه سردار دو عالم ، سرور هفت و چهار

كاخ دين را پايگاه و باغ حق را باغبان

مُلك جان را پادشاه و شهر دل را شهريار

درس رحمت را كتاب و روى زحمت را نقاب

جام دانش را شراب و شمع بينش را شرار

نااميدان را اميد و ناتوانان را توان

ناشكيبان را شكيب و بى قراران را قرار

در خلافت ، عدل او كاخ امان را بام و در

در فتّوت ، جود او شاخ كَرَم را برگ و بار

پند او پندى كه شد دست خطا را دستبند

لفظ او دُرّى كه شد گوش سخن را گوشوار

آن كه باشد نزد جودش صد چو حاتم ، شرمگين

وان كه باشد پيش علمش صد چو لقمان ، شرمسار

عقل ، عاجز شد ز وصف دانش و تقواى او

كان فزون بود از حساب و اين برون بود از شمار

گفت پيغمبر كه : بعد از من ، على رهبر بُوَد

در ره دين خدا و سنّت پروردگار

هر كه ما را دوست باشد ، گو على را باش دوست

هر كه ما را يار باشد ، گو على را باش يار

«حالت»! ار خواهى كه در محشر نباشى رو سياه

روشن از مِهر على شو ، در نهان و آشكار .[۱]


[۱] ديوان حالت (تهران : كتاب خانه ابن سينا ، ۱۳۴۱ ش) : ص ۱۹۹ .