پژوهشى در باره اعجاز قرآن‏ - صفحه 43

همين‏طور در شرح داستان زليخا با يوسف صدّيق ، از واژگان رفت‏وآمد (مراوده) استمداد شده و حتى زيبايى يوسف ، وصف و شرح نشده، بلكه با سرعت و كنايه از آن عبور شده است:
(فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ .۱
وقتى او را ديدند ، در نظرشان بزرگ آمد و دستانشان را بريدند و گفتند : حاشا كه اين بشر باشد ؛ اين ، جز فرشته‏اى بزرگ نيست)
.
«نشستن بر تخت» كنايه از قدرت، ربوبيت يا مالكيت است، همان‏گونه كه «دست» كنايه از عظمت و جلال قدرت الهى است :
(الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‏ .۲
خداوند رحمان بر عرش استقرار يافت)
.
(بِيَدِهِ الْمُلْكُ .۳
هستى به دست اوست)
.
(وَ السَّمَوَ تُ مَطْوِيَّتُ بِيَمِينِهِ .۴
آسمان به دستان او پيچيده است)
.
به گفته زمخشرى در ذيل آيه فوق، با اين تعبير، عظمت خدا براى ما مجسّم مى‏شود و خدا با سخن خود ، مردم را به جلال خويش متنبّه مى‏سازد؛ چرا كه امور سترگ و بزرگى كه فهم و ذهن بشر در آن متحيّر مى‏شود و انديشه‏هاى باريك نيز به سادگى نمى‏توانند آنها را دريابند ، ناگزير بايد از طريق تمثيل و تخيّل ، به عبارت در آيند و اين چيزى است كه در علم بيان دانسته مى‏شود؛ ولى چه بسيار گام‏هايى كه از

1.يوسف : آيه ۳۱.

2.طه : آيه ۵.

3.ملك : آيه ۱.

4.زمر : آيه ۶۷.

صفحه از 67