مژده هاى انجيل در مورد پیامبر اسلام(ص)

مژده هاى انجيل در مورد پیامبر اسلام(ص)

قرآن تصريح مى كند كه در انجيل مطالبى در مورد پيامبر اكرم و يارانش مكتوب بوده و آن مطالب در دسترس مسيحيان نيز بوده است . امروزه اين سؤال مطرح است كه در كدام كتاب مسيحيان چنين مواردى يافت مى شود؟

قرآن تصريح مى كند كه در انجيل مطالبى در مورد پيامبر اكرم و يارانش مكتوب بوده و آن مطالب در دسترس مسيحيان نيز بوده است . امروزه اين سؤال مطرح است كه در كدام كتاب مسيحيان چنين مواردى يافت مى شود؟ پروفسور نيل رابينسون ،[۱]دانشمند و كشيش مسيحى كه به دين مبين اسلام مشرّف شده و اكنون سال هاست كه به پژوهش هاى قرآنى مشغول است ، گزارش قرآن كريم از مَثَل ياران پيامبر در انجيل[۲]را اشاره به مَثَل برزگر در انجيل مى داند .[۳]وى مى نويسد : از ديدگاه قرآن ، با ظهور اسلام ، تعاليم توحيدى حضرت عيسى عليه السلام - كه دير زمانى به وسيله كليسا تيره و تار و مغشوش شده بود - در نهايت ، بسان بذرى كاشته شده در خاك حاصل خيز به بار نشست .[۴]وى همچنين در باره اشاره انجيل يوحنا به پيامبر اسلام مى نويسد : مطابق اين انجيل ، «فارقليط موعود ، (محمد) مؤمنان را به تمام حقيقت رهنمون مى سازد» ، و از آن جا كه قادر به خواندن و نوشتن نيست (امّى) ، «او از ناحيه خود سخن نمى گويد» ، يعنى تنها آنچه را از طريق وحى مى شنود بيان مى كند .[۵]واژه محمّد در لغت به معناى «ستوده»[۶]و احمد به معناى «بسيار ستوده»[۷]است . هر دو واژه ، معادل هاى قريب المعنى براى واژه يونانى «پيراكلوتوس»[۸]است كه آن نيز واژه اى با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه «پاراكلوتوس»[۹]است و به همين دليل براى گويندگان زبان هاى سامى ، داراى روح معنايى يكسانى است . بنا بر اين ، لازم نيست چنين فرض بگيريم كه مسيحيان به طور عمدى در متن انجيل دست برده و كلمه «پاراكلوتوس» را جايگزين «پيراكلوتوس» نموده اند تا پيشگويى عيسى در مورد پيامبر اسلام را از بين ببرند .[۱۰]گفتنى است كه برخى از مسلمانان مدعى شده اند كه اين كلمه در اصل «پريكلوتوس» به معناى احمد بوده و مسيحيان آن را به «پاراكلوتوس» به معناى تسلّى دهنده تغيير داده اند .[۱۱]مسيحيان در جواب اين اتهام مى گويند كه در نسخه هايى از اناجيل كه قدمت آن به قرن ها قبل از ظهور اسلام بر مى گردد ، نيز واژه «پاراكلوتوس» ثبت شده است و با اين بيان ، ادعاى تحريف اناجيل را كه از سوى برخى مسلمانان ادعا شده است ، زير سؤال مى برند و مى گويند چطور ممكن است كسى چند قرن قبل از ظهور اسلام و نزول قرآن به قصد از بين بردن پيشگويى ظهور پيامبر اسلام ، نام وى را از اناجيل به واژه ديگرى تبديل كرده باشد؟! بنا بر اين ، با تبيين پروفسور رابينسون ، لازم نيست مسيحيان را به تحريف اناجيل متهم كنيد ، بلكه به علت يكسان بودن حروف مصمّت هر دو كلمه و روح معنايى يكسان اين دو واژه نزد سامى زبانان، در بسيارى از اناجيل به صورت «Parakletos» نوشته شده است .

در مناظره امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون ، آن حضرت به جاثليق فرمود : «آيا اين سخن عيسى عليه السلام را مى دانى كه فرمود : من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مى روم و بارقليطا خواهد آمد . مرا تأييد و تصديق مى كند همان طور كه الآن من به او گواهى دادم ، و اوست كه همه چيز را براى شما تبيين خواهد كرد؟». آن گاه آن كشيش مسيحى تأييد كرد كه اين مطالب در انجيل آمده است .[۱۲]

نكته ديگر آن كه لزومى هم ندارد كه اصرار كنيم اين كلمه در اصل پريكلوتوس بوده و به عمد و يا سهو پاركلوتوس خوانده شده است . بلكه با فرض پاراكلوتوس هم بر پيامبر اسلام قابل تطبيق است . اشتباهى كه در ترجمه هاى انجيل يوحنّا اتفاق افتاده اين است كه اين كلمه را به روح القدس برگردان كرده اند كه درست نيست . در اناجيل ، و از جمله انجيل يوحنا ، و ديگر نوشته هاى مسيحيان ، واژه روح القدس ، جزو آشناترين واژه ها و پر كاربرد است ، از اين رو ، اين سؤال مطرح مى شود كه چرا در اين جا به جاى روح القدس ، واژه پاراكلوتوس به كار رفته است . يهوديان يونانى دانِ قرن اوّل ميلادى ، پاراكلوتوس را به معناى واسطه و شفيع به كار برده اند و با توجه به اوصافى كه براى او در انجيل يوحنا آمده تنها بر يك انسان قابل تطبيق است . اوّل آن كه ، او به عنوان واسطه خداوند، جانشين حضرت عيسى عليه السلام مى شود ، در حالى كه روح القدس از جنس بشر نيست . پس او بايد پيامبرى چون عيسى و از جنس بشر باشد . در رساله يوحنّا ، همين واژه در مورد خود حضرت عيسى عليه السلام به عنوان پيامبر خدا به كار رفته است .[۱۳]در اين عبارت هم مى گويد كه خداوند پس از من يك پاراكلوتوس ديگرى را خواهد فرستاد . علاوه بر اين ، نمى توان عبارت «او از خود سخن نمى گويد ، بلكه از آنچه شنيده است سخن خواهد گفت» را به روح القدس نسبت داد ؛ زيرا كار روح القدس ، القا و الهام بر قلب است . در متن يونانى ، دو كلمه «اكوء» و «لالى» به كار رفته كه اوّلى به معناى دريافت صداها و دومى به معناى توليد اصوات است كه بر فعل «شنيدن و سخن گفتن» دلالت دارد كه از افعال انسانى است .[۱۴]قرآن كريم نيز بر اين امر تأكيد دارد كه پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله به خواندن وحى مأمور است و تنها از آنچه بر او خوانده مى شود پيروى كند : ( فَإِذَا قَرَأْنَهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ )[۱۵]و با اين آيه بر فعل خواندن تأكيد شده است ، علاوه بر آن كه نام كتاب آسمانى نازل بر پيامبر اسلام ، «قرآن» است كه به معناى «خواندن» است .

پيامبرى كه چشم به راهش بودند

در انجيل يوحنّا آمده است :

روزى سران قوم يهود از شهر اورشليم ، چند تن از كاهنان را نزد يحيى فرستادند تا بدانند آيا او ادعا مى كند كه مسيح است يا نه . يحيى ، روشن و بى پرده اظهار داشت : نه ، من مسيح نيستم . پرسيدند : خوب ، پس كه هستيد؟ آيا الياس پيغمبريد؟ جواب داد : نه! پرسيدند : آيا شما آن پيغمبر نيستيد كه ما چشم به راهش مى باشيم؟ باز هم جواب داد : نه![۱۶]

در باب هفتم از همين انجيل آمده است :

وقتى عيسى به ميان مردم آمد و معجزات خود را آشكار ساخت ، مردم در مورد وى اختلاف كردند ؛ عده اى گفتند كه او مسيح است و عده اى ديگر گفتند كه او به راستى همان پيامبرى است كه چشم به راهش بوده ايم .[۱۷]

به راستى اين پيامبر كه يهوديان در عصر حضرت عيسى عليه السلام چشم به راهش بوده اند چه كسى مى توانست باشد؟ او همان پيامبرى است كه خداوند در تورات وعده ظهورش را داده كه مانند حضرت موسى عليه السلام است و از نسل برادران بنى اسرائيل است . از اين عبارات به خوبى معلوم مى شود كه پيشگويى هاى پيامبران عهد عتيق، هم در مورد حضرت عيسى عليه السلام و دوره عهد جديد بوده، و هم در مورد حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و دوره عهد نهايى و ختم نبوت .

اسب سوارى به نام امين

در مكاشفه يوحنّا خبر مى دهد كه اسب سوارى با نام «امين» مى آيد كه به حق و عدل مبارزه مى كند .[۱۸]

واكنش يهوديان و مسيحيان در مقابل بشارت هاى موجود در كتاب مقدّس

برخى از دانشمندان يهودى و مسيحى مدعى شده اند كه ادعاهاى مسلمانان در مورد بشارت هاى عهدين در مورد پيامبر اكرم ، بى اساس است و مدعى شده اند كه در كتاب مقدّس ، كوچك ترين اشاره اى در مورد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله وجود ندارد . ابن ميمون ، دانشمند برجسته يهودى ، در نامه اى به هم كيشان خود در يمن مى نويسد :

شما در نامه خويش اشاره كرده ايد كه وكيل (ظاهراً مقصود يك يهودى است كه به اسلام گرويده بوده است) گروهى از مردم را اغوا كرده و گفته است كه چند آيه از كتاب مقدّس به محمّد اشاره مى كند مانند «او را بسيار كثير گردانم»[۱۹]و «از جبل فاران درخشان گرديد»[۲۰]و «نبى اى از ميان تو»[۲۱]و وعده [خدا] در مورد اسماعيل [مبنى بر اين ] كه امّتى عظيم از او پديد آورم .[۲۲]اين استدلال ها به قدرى بازگو شده كه صورت زننده اى پيدا كرده است . اين كافى نيست كه بگوييم آنها همگى ضعيف هستند ، اما بايد گفت كه استدلال به اين آيات ، خنده آور و به غايت بيهوده است . زيرا اينها امورى نيستند كه ذهن كسى را آشفته كنند . توده هاى بى سواد و خود آن مرتدان كه ديگران را با اين عبارات فريب مى دهند ، به آنها معتقد نيستند، يا اين كه براى سرگرمى ، آنها را چنين نمايش مى دهند . هدف آنان از مطرح كردن اين آيات، خودشيرينى نزد غير اهل كتاب است تا وانمود كنند كه به وجود اشاراتى به قرآن و محمّد در تورات معتقدند . ولى خود مسلمانان به استدلال هاى اين افراد ايمان ندارند . آنان اين امور را نمى پذيرند و به آنها اشاره نمى كنند ؛ زيرا مغالطه آنها روشن است .

وى در ادامه مى نويسد :

از آن جا كه مسلمانان نمى توانند حتى يك شاهد يا اشاره اى يا حتى تلميحى به پيامبر خويش در سراسر عهد عتيق پيدا كنند كه به كارشان بيايد ، مجبور شده اند ما را متهم كنند و بگويند : «شما متن تورات را تغيير داده و هر اثرى از نام محمّد را از آن زدوده ايد» . آنان نمى توانند چيزى قوى تر از اين استدلال زشت كه نادرستى آن به آسانى بر ما و همه جويندگان حقيقت آشكار است ، پيدا كنند . اولاً كتاب مقدّس صدها سال پيش از ظهور محمّد ، به زبان هاى سريانى ، يونانى ، فارسى و لاتينى ترجمه شده است . ثانياً شرق و غرب در مورد متن كتاب مقدّس ، سنّت واحدى دارند كه در نتيجه آن هيچ تفاوتى، حتى در اعراب گذارى آن، مطلقاً يافت نمى شود ؛ زيرا سراسر كتاب صحيح است . همچنين هيچ تفاوتى كه بر معنا تأثير بگذارد ، در آن وجود ندارد . پس انگيزه آنان براى چنين اتهامى فقدان هر اشاره اى به محمّد در تورات است .[۲۳]بايد گفت كه ابن ميمون در اين ردّيه ، هيچ دليلى بر ردّ استدلال هاى مخالفان خود نياورده است جز آن كه با ادبياتى غير علمى و همراه با تمسخر و توهين ، بر انكارهاى خود پاى فشرده است . علاوه بر اين ، وى مدعى شده كه مسلمانان هيچ گاه به آيات مذكور در تورات استدلال نكرده اند ، در حالى كه در روايات شيعه و سنى از همان سده هاى اوليه اسلامى ، به اين آيات و نظاير آن استشهاد شده است . علاوه بر آن ، مى دانيم كه در سرزمين حجاز ، يهوديان و نصرانيان فراوانى كه عالمان كشيش هم در ميان آنها زياد بودند ، زندگى مى كردند . اگر آن طور كه ابن ميمون مى گويد هيچ اشاره اى به پيامبر اسلام در كتاب مقدّس نبود، يهوديان و مسيحيان كتاب هاى خود را نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى آوردند و مى گفتند اسم خود را نشان بده و اگر آن حضرت از چنين كارى عاجز مى ماند ، موضوع از سوى آن افراد نشر مى يافت و حتى عقايد مسلمانان را نيز سست مى كرد . اين در حالى است كه هيچ گونه گزارش تاريخى ، نه در ميان منابع مسلمانان و نه يهوديان و مسيحيان دال بر اين معنا وجود ندارد كه آنها در اين مورد با پيامبر محاجّه كرده باشند ؛ در حالى كه بر عكس ، عده بسيارى از يهوديان و مسيحيان آمدند و اعتراف كردند كه نام گرامى آن حضرت و نيز اوصاف آن بزرگوار و آيين گرامى و پيروان او ، در كتاب هايشان موجود است . اين نكته مهمى است كه برخى از دانشمندان غربى كه سابقه اى در مسيحيت داشته اند بر آن تأكيد كرده اند . نيل رابينسون مى گويد : «مسيحيان معاصر پيامبر اسلام ، بر خلاف هم كيشان غربى امروزى خود ، مطالب قرآن را امورى پريشان و جعلى تلقى نمى كردند ، بلكه آنها را معتبر مى يافتند» .[۲۴]ويليام مونتگمرى وات ، دانشمند برجسته مسيحى معاصر مى نويسد : «ما از ديدگاه هاى دقيق مسيحيانى كه در مكّه مى زيسته اند يا به آن جا سفر مى كرده اند عملاً چيزى نمى دانيم، ولى مى بايد بپذيريم كه بينش قرآنى از اعتقادات آنان ، عمدتاً صحيح بوده و نيز بر حسب ظاهر ، اين بينش آن قدر واقعيت داشته كه براى [حضرت ] محمّد در مراوداتش با گروه هاى مسيحى مكّه و ساير مسيحيانِ ساكن مناطق ديگر عربستان ، مخصوصاً در برخورد دو سال آخر عمر او با مسيحيان ، به اندازه كافى تأثير گذاشته است» .[۲۵]

در پايان ، يادآور مى شود كه در باره نشانى بشارت هاى مربوط به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در تورات و انجيل ، كتاب هاى مفصّلى به رشته تحرير درآمده است كه تعدادى از آنها به قلم نومسلمانانى نوشته شده كه قبلاً در شمار دانشمندان و رهبران مذهبى يهود يا نصارا بوده اند .


[۱]نگارنده درسال تحصيلى ۲۰۰۲ - ۲۰۰۳ ميلادى كه به دانشگاه ولز در بريتانيا رفته بودم با اين استاد دانشگاه آشنا شدم . ايشان از شاگردان جان هيك است و سال ها در دانشگاه هاى ليدز و ولز در بريتانيا به عنوان استاد فعاليت كرده است . پروفسور رابينسون كه انگليسى الاصل است ، به زبان هاى عبرى، يونانى، لاتين، آلمانى، فرانسه و عربى نيز مسلط است و هم اكنون در دانشگاه سئول در كره جنوبى فعاليت مى كند . از وى چندين كتاب و مقاله در زمينه اسلام و مسيحيت منتشر شده است .

[۲]ر . ك : حجرات : آيه ۲۹ .

[۳]ر . ك : مرقس : باب ۴ ، آيه ص ۳ - ۱۵ .

[۴]عيسى در قرآن ، عيساى تاريخى و اسطوره تجسد : ص ۱۵۵ .

[۵]يوحنا : باب ۱۳ آيه ۱۶ .

[۶]Praised

[۷]Highly Praised

[۸]Periklutos

[۹]Parakletos = Paraclete

[۱۰]همان ، ص ۱۵۵ .

[۱۱]ر . ك : محمد خاتم پيامبران : ج ۱ ص ۵۱۱ - ۵۱۲ .

[۱۲]عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۳۹ - ۱۵۸ .

[۱۳]رساله يوحنا : باب ۱ ، آيه ۲ .

[۱۴]مقايسه ميان تورات ، انجيل ، قرآن و علم ، ص ۱۵۳ - ۱۵۴ .

[۱۵]قيامت : آيه ۱۸ .

[۱۶]يوحنا : باب ۱ ، آيه ۱۹ - ۲۱ .

[۱۷]يوحنا : باب ۷ ، آيه ۴۰ - ۴۱ .

[۱۸]مكاشفه يوحنا : باب ۱۹ ، آيه ۱۱ .

[۱۹]پيدايش : باب ۲۰ ، آيه ۱۷ .

[۲۰]تثنيه : باب ۲ ، آيه ۳۳ .

[۲۱]تثنيه : باب ۱۵ ، آيه ۱۸ .

[۲۲]پيدايش : باب ۲۰ ، آيه ۱۷ .

[۲۳]يهود ، مسيحيت و اسلام : ج ۳ ص ۲۸۵ - ۲۸۶ (به نقل از ابن ميمون در رساله به يمن) .

[۲۴]عيسى در قرآن ، عيساى تاريخى و اسطوره تجسد : ص ۱۴۹ .

[۲۵]برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان : ص ۴۳ .