صاحب بن عَبّاد

صاحب بن عَبّاد

از بزرگان قرن چهارم هجری

ابوالقاسم اسماعيل بن ابوالحسن عَبّاد بن عباس طالقانى ، در ۳۲۶ ق ، زاده شد . شخصيت صاحب ، چنان است كه شخص سخندان هم ناتوان از پى بردن به همه ابعاد آن است . بررسى شخصيت او ، به چند جهت نياز دارد : از يك طرف درباره علمش و از سوى ديگر درباره ادبياتش و نيز از جهت سياستمدارى اش و نيز از بزرگى هاى اخلاقى اى كه دارد (از جود سرشار ، شايستگى فراوان و فضايل غيرقابل شمارشش) . شيخ حُرّ عاملى ، او را چنين تعريف كرده است : «محقّق ، متكلّم ، عظيم الشأن و جليل القدر» . ثَعالبى هم او را از جمله «پيشوايان لغت» معرفى كرده كه در كتاب فقه اللغةىِ خويش ، بر آنان اعتماد كرده است . سيدعلى خان ، در الدرجات الرفيعة گفته است كه : «صاحب ، قصيده اى درباره اهل بيت عليهم السلام در هفتاد بيت ، سرود كه الف ندارد و مردم از آن به شگفت آمدند و راويان ، آن را براى همديگر نقل كردند و چونان حركت خورشيد ، در هر شهرى دهان به دهان مى گشت . نيز وى قصايدى سروده كه هر يك فاقد يكى از حروف الفباست و يكى از آنها فاقد واو است» . صاحب در سال ۳۸۵ ق درگذشت.[۱]

او در مدح امام علی(ع) چند سروده دارد:

یک)

قالَت : فَمَن صاحِبُ الدّينِ الحَنيفِ أجِب ؟

فَقُلتُ : أحمَدُ خَيرُ السّادَةِ الرُّسُلِ

قالَت : فَمَن بَعدَهُ تُصفِي الوَلاءَ لَهُ ؟

قُلتُ : الوَصِيُّ الّذي أربى عَلى زُحَلِ

قالَت : فَمَن باتَ مِن فَوقِ الفِراشِ فِدىً ؟

فَقُلتُ : أثبَتُ خَلقِ اللّهِ فِي الوَهَلِ[۱]

قالَت : فَمَن ذَا الَّذي آخاهُ عَن مِقَةٍ ؟

فَقُلتُ : مَن حازَ رَدَّ الشَّمسِ فِي الطَّفَلِ

قالَت : فَمَن زَوَّجَ الزَّهراءَ فاطمة ؟

فَقُلتُ : أفضَلُ مَن حافٍ ومُنتَعِلِ

قالَت : فَمَن والِدُ السِّبطَينِ إذ فَرَعا ؟

فَقُلتُ : سابِقُ أهلِ السَّبقِ في مَهَلِ

قالَت : فَمَن فازَ في بَدرٍ بِمُعجِزِها ؟

فَقُلتُ : أضرَبُ خَلقِ اللّهِ فِي القُلَلِ

قالَت : فَمَن أسَدُ الأَحزابِ يَفرِسُها ؟

فَقُلتُ : قاتِلُ عَمرِو الضَّيغَمِ البَطَلِ

قالَت : فَيَومَ حُنَينٍ مَن فَرا وبَرا ؟

فَقُلتُ : حاصِدُ أهلِ الشِّركِ فِي عَجَلِ

قالَت : فَمَن ذا دُعِيَ لِلطَّيرِ يَأكُلُهُ ؟

فَقُلتُ : أقرَبُ مَرضِيٍّ ومُنتَحِلِ

قالَت : فَمَن تِلوُهُ يَومَ الكِساءِ أجِب ؟

فَقُلتُ : أفضَلُ مَكسُوٍّ ومُشتَمِلِ

قالَت : فَمَن سادَ في يَومِ «الغَديرِ» أبِنْ ؟

فَقُلتُ : مَن كانَ لِلإِسلامِ خَيرَ وَلِيِّ

قالَت : فَفي مَن أتى في هَل أتى شَرَفٌ ؟

فَقُلتُ : أبْذَلِ أهلِ الأَرضِ لِلنَّفَلِ

قالَت : فَمَن راكِعٌ زَكّى بِخاتَمِهِ ؟

فَقُلتُ : أطعَنُهُم مُذ كانَ بِالأَسَلِ[۲]

قالَت : فَمَن ذا قَسيمُ النّارِ يُسهِمُها ؟

فَقُلتُ : مَن رَأيُهُ أذكى مِنَ الشُّعَلِ

قالَت : فَمَن باهَلَ الطُّهرُ النَّبِيُّ بِهِ ؟

فَقُلتُ : تاليهِ في حِلٍّ ومُرتَحَلِ

قالَت : فَمَن شِبهُ هارونَ لِنَعرِفَهُ ؟

فَقُلتُ : مَن لَم يَحُل يَوما ولَم يَزُلِ

قالَت : فَمَن ذا غَداً بابُ المَدينَةِ قُل ؟

فَقُلتُ : مَن سَأَلوهُ وَهوَ لَم يَسَلِ

قالَت : فَمَن قاتِلُ الأَقوامِ إذ نَكَثوا ؟

فَقُلتُ : تَفسيرُهُ في وَقعَةِ الجَمَلِ

قالَت : فَمَن حارَبَ الأَرجاسَ إذ قَسَطوا ؟

فَقُلتُ : صِفِّينُ تُبدي صَفحَةَ العَمَلِ

قالَت : فَمَن قارَعَ الأَنجاسَ إذ مَرَقوا ؟

فَقُلتُ : مَعناهُ يَومَ النَّهرَوانِ جَلي

قالَت : فَمَن صاحِبُ الحَوضِ الشَّريفِ غَدا ؟

فَقُلتُ : مَن بَيتُهُ في أشرَفِ الحُلَلِ

قالَت : فَمَن ذا لِواءُ الحَمدِ يَحمِلُهُ ؟

فَقُلتُ : مَن لَم يَكُن فِي الرَّوعِ بِالوَجِلِ

قالَت : أكُلُّ الَّذي قَد قُلتَ في رَجُلٍ ؟

فَقُلتُ : كُلُّ الَّذي قَد قُلتُ في رَجُلِ

قالَت : فَمَن هُوَ هذَا الفَردُ سِمهُ لَنا ؟

فَقُلتُ : ذاكَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيّ[۳]

گفت : صاحبِ اين دين راستين كيست ؟

گفتم : احمد ، بهترين سرور پيامبران!

گفت : پس از پيامبر ، ولايت چه كسى را خالصانه مى پذيرى ؟

گفتم : وصى ، كه خيمه بر ستاره زُحل زده است .

گفت : چه كسى در بستر پيامبر ، فداكارانه آرميد ؟

گفتم : ثابت قدم ترينِ خلق خدا ، در توفان حوادث .

گفت : پيامبر ، دست چه كسى را براى برادرى فشرد ؟

گفتم : آن كه خورشيد ، هنگام غروب ، برايش بازگشت .

گفت : چه كسى را فاطمه ، زهره زهرا ، همسر شد ؟

گفتم : بهترين شخص از ميان پابرهنگان و چكمه پوشان.

گفت: پدر دو نواده پيامبر ـ آن هنكام كه ريشه گرفتند ـ كه بود؟

گفتم : آن كه به موقع ، در ميدان مسابقه ، گوى سبقت را ربود .

گفت : چه كسى در غزوه بدر ، با اعجاز ، برفراز آمد ؟

گفتم : آن كه كوبنده ترينِ بندگان خدا بر سر دشمنان بود.

گفت : شير غزوه احزاب ، چه كسى بود كه شكار مى كرد ؟

گفتم : كشنده عمرو [بن عبدود] دلاور .

گفت : در روز حُنَين ، چه كسى پوست پشمدارهارا را كَند؟

گفتم : همان درو كننده مشركان ، با شتاب و تُندى .

گفت : براى چه كسى ، به خوردن گوشت مرغ بريان ، دعا شد ؟

گفتم : نزديك ترين شخص به خدا و محبوب ترين در نزدش .

گفت : در روز كسا ، چه كسى كنار پيامبر بود ؟

گفتم : بهترين پوشيده شده و زير خرقه برده شده .

گفت : چه كسى در روز غدير ، به سرورى رسيد ؟ روشن كن!

گفتم : آن كه بهترين ولىّ اسلام بود .

گفت : چه كسى به شَرف سوره «هل أتى» نايل آمد ؟

گفتم : بخشنده ترين اهل زمين .

گفت : ركوع كننده اى كه انگشترش را صدقه داد ، كه بود ؟

گفتم : آن كه محكم ترين نيزه را به دشمن كوبيد .

گفت : چه كسى تقسيم كننده آتش [جهنم] است ؟

گفتم : كسى كه انديشه اش شعله ورتر از آتش است .

گفت: چه كسى در مُباهله پيامبر، با اهل بيت پاكش همراه بود ؟

گفتم : همان كه همراه پيامبر بود در حَضَر و سفر .

گفت : چه كسى به هارون ، تشبيه شد تا ما بشناسيمش ؟

گفتم : آن كه هيچ گاه نلغزيد و سقوط نكرد .

گفت : به من بگو كه چه كسى درِ علم پيامبر شد ؟

گفتم : كسانى كه از او درخواست كردند ؛ ولى او درخواست نكرد .

گفت : جنگنده با اقوام بيعت شكن كيست ؟

گفتم : تفسير آن ، در جنگ جمل ، رخ داد .

گفت : چه كسى با پليدها جنگيد ، آن هنگام كه روى به ستم آوردند ؟

گفتم : صفّين ، صفحه عمل بود كه خوبى را آشكار كرد.

گفت : چه كسى ناپاكان را درهم كوبيد ، وقتى كه خروج كردند ؟

گفتم : معناى آن ، در جنگ نهروان برملا شد .

گفت : چه كسى فردا صاحب حوض شريف است ؟

گفتم : كسى كه خاندانش شريف ترين خاندان است .

گفت : چه كسى پرچم حمد را بر دوش مى كشد ؟

گفتم : آن كه هيچ ترس و نگرانى در او نيست .

گفت : همه اينها كه گفتى در يك مرد ، جمع است ؟

گفتم : همه آنچه كه گفتم ، در يك مرد ، جمع است .

گفت : اين كيست ؟ نامش را برايمان بگو !

گفتم : او اميرمؤمنان على است .

دو)

بِحُبِّ عَلِيٍّ تَزولُ الشُّكوكُ

وتَسمُو النُّفوسُ ويَعلُو النِّجارُ

فَأَينَ رَأَيتَ مُحِبّا لَهُ

فَثَمَّ الزَّكاءُ وثَمَّ الفَخارُ

وأَينَ رَأَيتَ عَدُوّا لَهُ

فَفي أصلِهِ نَسَبٌ مُستَعارُ

فَلا تَعذِلوهُ عَلى فِعلِهِ

فَحيطانُ دارِ أبيهِ قِصارُ[۴]

با دوستى على ، ترديدها از ميان مى روند

جان ها راهِ فراز مى گيرند و نَسَب ها برترى مى يابند .

هر جا كه دوستدار على را ديدى

در آن جا پاكى و فخر است .

و هر جا كه دشمنِ او را ديدى

در اصل و ريشه او چيزى عاريتى هست .

بر كارش او را سرزنش مكنيد

چرا كه ديوار خانه پدرش كوتاه بود .

سه)

أبا حَسَنٍ لَو كانَ حُبُّكَ مُدخلي

جَحيما فَإِنَّ الفَوزَ عِندي جَحيمُها

وكَيفَ يَخافُ النّارَ مَن هُوَ مُؤمِنٌ

بِأَنَّ أميرَ المُؤمِنينَ قَسيمُها[۵]

اى ابو الحسن! اگر دوستى تو مرا جهنّمى كند

به نظر من ، نجات در همان جهنّم است .

كسى كه ايمان دارد به اين كه امير مؤمنان

تقسيم كننده آن است ، از آتش ، چه بيم دارد؟

چهار)

حُبُّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبِ

أحلى مِنَ الشَّهدَةِ لِلشّارِبِ

لا تُقبَلُ التَّوبَةُ مِن تائِبٍ

إلّا بِحُبِّ ابنِ أبي طالِبِ

أخي رَسولِ اللّهِ بَل صِهرِهِ

وَالصِّهرُ لا يُعدَلُ بِالصّاحِبِ

يا قَومُ مَن مِثلُ عَلِيٍّ وقَد

رُدَّت عَلَيهِ الشَّمسُ مِن غائِبِ[۶]

دوستى على بن ابى طالب

شيرين تر از شهد براى نوشنده آن است .

از هيچ توبه كننده اى توبه اى پذيرفته نمى شود

مگر با دوست داشتن فرزند ابو طالب .

برادر و داماد پيامبر خداست

و داماد ، هيچ گاه همسنگِ پدر زن نيست .

اى مردم ! چه كسى چون على است

كه خورشيد ، پس از غروب ، برايش برگشت؟

پنج)

يا كُفؤَ بِنتِ مُحَمَّدٍ لَولاكَ ما

زُفَّت إلى بَشَرٍ مَدَى الأَحقابِ

يا أصلَ عِترَةِ أحمَدٍ لَولاكَ لَم

يَكُ أحمَدُ المَبعوثُ ذا أعقابِ

وَاُفِئتَ بالحَسَنينِ خَيرَ وِلادَةٍ

قَد ضُمِّنَت بِحَقائِقِ الأَنجابِ

كانَ النَّبِيُّ مَدينَةَ العِلمِ الَّتي

حَوَتِ الكَمالَ وكُنتَ أفضَلَ بابِ

رُدَّت عَلَيكَ الشَّمسُ وهِيَ فَضيلَةٌ

بَهَرَت فَلَم تُستَر بِلَفِّ نِقابِ

لَم أحكِ إلّا ما رَوَتهُ نَواصِبٌ

عادَتكَ وهِيَ مُباحَةُ الأَسلابِ[۷]

اى همسنگِ دختر محمّد! اگر تو نبودى

او هيچ گاه با كسى ازدواج نمى كرد .

اى اصل خانواده احمد! اگر تو نبودى

احمدِ پيامبر ، پشت نمى داشت .

با داشتن حسن و حسين ، بهترين فرزندان نصيب تو شدند

و از حقيقى ترين نژادها برخوردار شدى .

پيامبر ، شهر علمى بود كه

كمال را دربر داشت و تو بهترين دروازه آن بودى .

خورشيد براى تو برگشت ، و اين ، فضيلتى بود

كه حيرت آور بود و با پرده ها پوشيده نمى شود .

من بجز فضايلى كه دشمنان كينه توزت روايت كرده اند ، نقل نمى كنم

و اين گونه نقل كردن ، رواترين غنيمت گيرى است .


[۱] الوَهَل : الفزع (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۷۳۷ «وهل») .

[۲] الأسَل : الرماح (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۱۵ «أسل») .

[۳] الغدير : ج ۴ ص ۴۰ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۲۹۳ نحوه .

[۴] ديوان الصاحب بن عبّاد : ص ۹۵ الرقم ۱۵ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۲۰۸ ، روضة الواعظين : ص ۱۴۷ ، الغدير : ج ۴ ص ۳۲۴ كلّها نحوه .

[۵] ديوان الصاحب بن عبّاد : ص ۲۷۵ الرقم ۱۹۷ .

[۶] أعيان الشيعة : ج ۳ ص ۳۵۸ ، بشارة المصطفى : ص ۱۴۷ نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب: ج۲ ص۳۱۷ وليس فيهما البيت الأوّل.

[۷] ديوان الصاحب بن عبّاد : ص ۱۰۲ الرقم ۱۸ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۲۸۴ وفيه ثلاثة أبيات فقط .