ابو على تميم

ابو على تميم

فرزند خليفه المعزّ لدين اللّه معد بن اسماعيل فاطمى

ابو على تميم ، پسر خليفه المعزّ لدين اللّه معد بن اسماعيل فاطمى ، اديبى شاعر از خانواده سلطنتى مصر و در اوج شكوه و شوكت بود . همگان اتفاق نظر دارند كه تميم ، در شعر و شاعرى ، بر سرير فرمان روايى نشسته است ، همان گونه كه پدر و برادرش در مصر ، بر تخت سلطنت نشسته بودند . او در سال ۳۶۸ق ، درگذشت.[۱]

در ردّ عبد اللّه بن معتز (خليفه زاده عبّاسى) كه بنى عباس را بر علويان برتر مى دانست ، گفته است:

لَيسَ عَبّاسُكُم كَمِثلِ عَلِيٍّ

هَل تُقاسُ النُّجومُ بِالأَقمارِ

مَن لَهُ الفَضلُ وَالتَّقَدُّمُ فِي الإِس

لامِ وَالنّاسُ شيعَةُ الكُفّارِ

مَن لَهُ الصِّهرُ وَالمُواساةُ وَالنُّص

ـرَةُ وَالحَربُ تَرتَمي بِالشَّرارِ

مَن دَعاهُ النَّبِىُّ خِدْنا[۲]وسَمّا

هُ أخا فِي الخَفاءِ وَالإِظهارِ

مَن لَهُ قالَ لا فَتىً كَعلِيٍّ

لا ولا مُنصُلٌ سِوى ذِي الفَقارِ

وبِمَن باهَلَ النَّبِيُّ ؟ أ أنتُم

جُهَلاءُ بِواضِحِ الأَخبارِ ؟ !

أ بِعَبدِ الإِلهِ أم بِحُسَينٍ

وأخيهِ سُلالَةِ الأَطهارِ

يا بَني عَمِّنا ظَلَمتُم وطِرتُم

عَن سَبيلِ الإِنصافِ كُلَّ مَطارِ

كَيفَ تَحوُونَ بِالأَكُفِّ مَكانا

لَم تَنالوا رُؤياهُ بِالأَبصارِ

مَن تَوَطَّأَ الفِراشَ يَخلُفُ فيهِ

أحمَدا وَهْوَ نَحوَ يَثرِبَ ساري

أينَ كانَ العَبّاسُ إذ ذاكَ فِي الهِج

ـرَةِ أم فِي الفِراشِ أم فِي الغارِ ؟

أ لَكُم مِثلُ هذِهِ يا بَنِي العَ

ـبّاسِ مَأثورَةٌ مِنَ الآثارِ ؟

إلى أن يقول :

أ جَعَلتُم سَقيَ الحَجيجِ كَمَن آ

مَنَ بِاللّهِ مُؤمنا لا يُداري

أو جَعَلتُم نِداءَ عَبّاسٍ فِي الحَر

بِ لِمَن فَرَّ عَن لِقاءِ الشِّفارِ[۳]

كَوُقوفِ الوَصِيِّ في غَمرَةِ المَو

تِ لِضَربِ الرُّؤوسِ تَحتَ الغُبارِ

حينَ وَلّى صَحبُ النَّبِيِّ فِرارا

وَهوَ يَحمِي النَّبِيَّ عِندَ الفِرارِ

وَاسأَلوا يَومَ خَيبَرٍ وَاسأَلوا مَ

ـكَّةَ عَن كَرِّهِ عَلَى الفُجّارِ

وَاسأَلوا يَومَ بَدرٍ مَن فارِسُ الإِس

لامِ فيهِ وطالِبُ الأَوتارِ

وَاسأَلوا كُلَّ غَزوَةٍ لِرَسولِ الـ

ـلّهِ عَمَّن أغارَ كُلَّ مَغارِ

يا بَني هاشِمٍ ألَيسَ عَلِيٌّ

كاشِفَ الكَربِ وَالرَّزايَا الكِبارِ

فَبِماذا مَلَكتُمُ دونَنا إر

ثَ نَبِيِّ الهُدى بِلَا استِظهارِ

أبِقُربى فَنَحنُ أقرَبُ لِلمَو

رُوْثِ مِنكُم ومِن مَكانِ الشِّعارِ

أم بِإِرثٍ وَرِثتُموهُ فَإِنّا

نَحنُ أهلُ الآثارِ وَالأَخطارِ

لا تُغَطّوا بِحَيفِكُم واضِحَ الحَـ

ـقِّ فَيَقضي بِكُم لِكُلِّ دَمارِ[۴]

عباسِ شما ، همانند على نيست

آيا ستاره ها با ماه ها سنجيدنى اند؟

على ، كسى است كه در اسلام ، فضل و پيش گامى دارد

در حالى كه مردم ، پيرو كافران بودند.

كسى كه مقام دامادى ، پشتيبانى و يارى پيامبر را دارد

و جنگاورى كه جرقه مى افروزد.

آن كه پيامبر ، او را دوست صميمى و برادر خويش خواند

در پنهان و آشكار.

آن كه پيامبر ، درباره اش گفت : «جوان مردى چون على نيست

نه ، و نه شمشيرى چون ذو الفقار» .

پيامبر ، به همراهى چه كسى با مخالفانش مباهله كرد؟ آيا شمايان بوديد

ـ اى نادانانى كه از روشن ترين خبرها بى خبريد ـ ؟

يا عبداللّه به همراهش بود؟ و يا حسين

و برادرش كه سلاله پاكان بود؟

اى عموزادگان! شما ستم روا داشتيد

و از جاده انصاف ، كاملاً بيرون رفتيد.

چگونه جايگاهى را با دستان خود تصرف كرديد

كه آن را در رؤيا هم نمى توانستيد ببينيد؟

كه بود آن كه در بستر احمد آرميد

زمانى كه او به سوى مدينه رهسپار شد؟

عباس ، كجا بود ، در هجرت

در بستر [پر مخاطره پيامبر]؟ يا در غار؟

اى بنى عباس شما چنين اوصافى را داريد

كه در آثار نقل شده باشد؟

تا اين كه مى گويد:

آيا سقاى حج گزاران را

همانند كسى قرار مى دهيد كه به خدا ايمان آورد و مجامله نمى كند.

يا بانگ عباس را در پيكار با دشمن

براى كسى كه از شمشير گريخت

همانند ايستادگى وصى مى دانيد كه در هنگامه مرگ آفرين

براى زدن سرها در زير غبارها ايستاد .

زمانى كه آن صحابى پيامبر ، پشت كرد و گريخت

و على در آن هنگامه فرار او ، از پيامبر ، حمايت مى كرد.

از روز خيبر سؤال كنيد و از مكه بپرسيد

از يورشش بر نابه كاران.

از روز غزوه بدر بپرسيد كه چه كسى تك سوار اسلام بود

و در پى زه كمان ها.

از همه غزوه هاى پيامبر خدا سؤال كنيد

درباره كسى كه [در جنگ ها] تاراج كرد ، همه تاراج ها و يغماها را .

اى فرزندان هاشم! آيا على زداينده نبود

همه پريشانى ها و مصيبت ها را از چهره پيامبر؟

پس چرا شما ، بدون ما ارث پيامبر هدايت را صاحب شديد

بدون اين كه بر آن ، دست يافته باشيد؟

آيا به خاطر خويشاوندى بود كه در اين صورت

ما ، نزديك تر از شما بوديم به ميراث او .

يا از طريق ارث برى ، آن را ارث برديد

كه در اين صورت ، ما ، صاحب برجامانده ها و شترها بوديم.

حقّ آشكار را با ستم مپوشانيد

كه بر نابودى تان حكم مى شود.


[۱] . أعيان الشيعة : ج ۳ ص ۶۴۰.

[۲] الخِدن : الصديق ، الصاحب المحدّث (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۱۳۹ «خدن») .

[۳] الشِّفار : جمع شَفْرة ؛ وهو حدّ السيف (لسان العرب : ج ۴ ص ۴۲۰ «شفر») .

[۴] أعيان الشيعة : ج ۳ ص ۶۴۰ .