شناخت نامه كسانى كه مورد نفرين اهل بیت(ع) قرار گرفته اند - صفحه 14

نزد وكلاى او اموال فراوانى بود و همين امر ، سبب واقفى شدن آنها و حاشا كردن وفات ايشان بود . نزد زياد قندى ، هفتاد هزار دينار بود. او حقّ امام را انكار كرد ، با آن كه امام كاظم عليه السلام به امامت فرزندش تصريح كرده و به او فرموده بود: «اى زياد! اين فرزندم على ، سخنش ، سخن من است و عملش ، عمل من . پس هرگاه نيازى داشتى ، آن را پيش او ببر و سخنش را بپذير؛ زيرا كه او بر خداوند ، جز حق نمى گويد...» . پس زياد به امام رضا عليه السلام نوشت و درباره اظهار اين امر يا پوشيده داشتن آن از ايشان پرسيد . امام عليه السلام به او نوشت: «اظهار كن...» . زياد، اظهار كرد . چون اين حديث را گفت . به او گفتم : اى زياد! چه چيز است كه با اين امر ، برابرى كند؟ ... صدوق مى گويد: زياد بن مروان قندى ، اين حديث را روايت كرد ؛ امّا پس از درگذشت موسى عليه السلام [كاظم] آن را انكار كرد و واقفى شد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص 128 ش 2694 و ص 212 ش 2760 و ص 330 ش 5012 ، رجال النجاشى : ص 171 ش 450 . اختيار معرفة الرجال : ص 466 ش 886 و ص 493 ش 946 و ص 466 ش 887 ـ 888.

زيد بن اَرقم

ابو عمرو زيد بن اَرقَم بن زيد انصارى خزرجى، ساكن كوفه و از صحابيان نامدار بود. او در جنگ موته و جز آن ، شركت داشت و در هفده غزوه ، پيامبر خدا را همراهى كرد. وى در نزول سوره منافقين ، داستانى دارد. روايت شده است كه او «حديث ولايت» را كتمان كرد. روايت شده است كه على عليه السلام به عيادت زيد بن اَرقَم رفت . چون وارد شد، زيد گفت: مرحبا به امير مؤمنان كه با وجود دلگير بودن از ما ، به عيادتمان آمده است! على عليه السلام فرمود: «دلخورى ، مانع من از عيادت از تو نشد. هر كس براى طلب رحمت خداوند و به كار بسته شدن وعده اش از بيمارى عيادت كند ، در باغِ بهشت باشد» .

ر . ك : بحار الأنوار: ج 81 ص 228 . شايد دليل دلگيرى امام عليه السلام ، همان كتمان كردن ولايت ايشان بوده است.

به هر حال، او از پيش گامانى است كه به اميرمؤمنان بازگشتند. زيد در سال 66 يا 68ق ، در كوفه از دنيا رفت .

ر . ك : الإصابة : ج 2 ص 487 ، قاموس الرجال : ج 4 ص 529.

صفحه از 32