فيّاض لاهيجى

فيّاض لاهيجى

شاعر قرن یازدهم

عبدالرزاق فيّاض لاهيجى ، از شاگردان و نيز داماد صدر الدين شيرازى است . تاريخ تولّد وى معلوم نيست . كتاب گوهر مراد و نيز شرح فصوص الحكم ابن عربى ، هر دو به فارسى ، از اوست . بيش از چهار هزار بيت شعر از وى باقى مانده است . او در سال ۱۰۲۷ ق ، درگذشت .

او در مدح امام علی(ع) چنین سروده است:

سزاى امامت ، به صورت ، به معنا

علىّ ولى ، آن كه شاه است و مولا

جهان ، همچو چشم است و او همچو مردم

جهان ، همچو لفظ است و او همچو معنا

ولىّ ولايت ، وصىّ وصايت

هَدىّ هدايت ، هم اعلى ، هم اَدنى

بيا بر سر كوى جاه و جلالش

ببين ريخته بر سر هم تجلّا

ببينى اگر روضه پاك او را

كم آيد به چشم تو خورشيد اعلا

همه خادمانش عقول مجرّد

همه چاكرانش نفوس معلّا

چه بدبخت باشد كه در حشر گردد

جدا از درِ او به جنّت تسلّا

اگر قرب او با پيمبر نبودى

نمى گشت واجب مودّت به «قربى»

ترقّى بُود بى ولايش تنزّل

تنزّل بود با ولايش ترقّى

امامت ، كسى را سزا شد كه دارد

تحلّى به فضل ، از رذايل تخلّى

قوى بازو از خاطر اوست دانش

گران مايه از صحبت اوست تقوا

دل مرده از گفته اوست زنده

چه باشد از اين بهتر اِحياى موتى؟

فداى ره او چه دانش ، چه بينش

طُفيل در او ، چه دنيا ، چه عُقبا

شهى كز شرف كرده اوصاف او را

خداوند تنزيل ، صد جاى ، املا

چه تدبير كردند ارباب عدوان

كه قدرش كنند از جهان جمله اخفا

وليكن ز مشت غبارى چه خيزد؟

نماند در آفاق ، خورشيد مخفى

ز دَم هاى سرد حسودان بد گو

نشد نور او در نقاب توارى

بلى ! مشعل آفتاب درخشان

ز باد نفس ، كى توان كرد اِطفا؟

بُود افضل خلق ، بعد از پيمبر

جهات فضايل چو در اوست مطوى

هم از علم وافر ، هم از حكم ظاهر

هم آداب زهد و هم آيين تقوا

هم از سَبق اسلام و قرب پيمبر

چه از روى صورت ، چه از روى معنا

شجاعت به حدّى كه تا روز محشر

هم از بازوى اوست دين را تقوّى

به او مستندْ پيشوايان امّت

در انواع دانش ، در آداب فتوا

به او جُسته نسبت ، چه قارى ، چه واعظ

بدو كرده نازِش ، چه صرفى ، چه نحوى

به تفسير آيات ، او بوده مرجع

به تأويل تنزيل ، او بوده مأوا

به تعليم علمش فنون تعلّم

به ارشاد سرّش علوم لدنّى

به هر واقعه عقل او بوده مرشد

به هر مسئله علم او بوده مُفتى

بُود جمع در وى شروط امامت

به نصّ صريح كلام الهى

امامت ز عصمت بَرَد استقامت

به نص ، امر عصمت پذيرد تمامى

نصوص طهارت بر او هست وارد

براهين عصمت در او هست جارى

احاديثِ بالغ به حدّ تواتر

هم از روى لفظ و هم از روى معنا

ز قرآن كنم اوّل اثبات مطلب

دگر از احاديث ، اتمام دعوا

«لِيُذهب» به شأن كه بود و «يُطهّر»؟

ز «يتلوه شاهد» به سوى كه ايما؟

به تنزيل شد «هل أتى» از چه مُنزل؟

نبى را ز «بَلِّغ» چرا كرد عُتبى؟

كه از «إنّما» بود مقصود ايزد؟

به سائل ، كه انگشترى كرد اِعطا؟

كه بود آن كه با او به فرمان ايزد

نبى شد مُباهل به قوم نصارا؟

به ردّ برائت ، كه گرديد مأمور؟

به اعطاى رايت ، كه را كرد اِنها؟

كه را با نبى بود فضل اخوّت؟

كه را با اولوالعزم ، حدّ تساوى؟

به شأن كه جبريل شد «لا فتى» گو؟

پيمبر براى كه گفت : «أنت منّى»؟

به روز غدير از براى كه مى گفت

به بالاى منبر ، نبىّ است اَوْلى؟

براى كه بود اين كه گرديد صادر

حديثى كه نقل است در طير مَشْوى؟

چرا كرد امر سلام امامت

چرا اجر تبليغ شد حُبّ قُربى؟

كسى كاين فضايلْ مر او راست ثابت

كسى كاين دلايل در او هست مُجرى

بُود در امامت ز هر غير ، سابق

بُود در خلافت ز هر غير ، اَحرى

يقين ، محض جهل است و عين شقاوت

نمودن به او ديگرى را مساوى

چه جا دارد اين كز ره علم گويد

كسى اين كه غيرى از او هست اَوْلى

مرا نيست باور كه از اهل دانش

به دل كرده باشد كسى اين تجرّى

مگر اين كه در نيل جاه و مراتب

نمايد تقرّب به ارباب دنيا

خدايا! تو دانى كه «فيّاض» مجرم

ندارد بجز درگه شاه ، ملجا

به وى بخشْ دانسته تقصير او را

به وى بخشْ چندين گناهان عظمى

ز من كم مكن نعمت مهر او را

كه در هر دو عالم ، مرا اين بس اجرا .[۱]


[۱] ديوان فيّاض لاهيجى (به كوشش : امير بانوى كريمى ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران ، ۱۳۷۲ش) : ص ۲۳ ـ ۲۶ .