سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 37

افتاد ، پشتى اى را كه در سمت راست تختش بود ، براى او مرتّب كرد . حسين عليه السلام وارد شد و سلام كرد . معاويه اشاره كرد كه در سمت راستش بنشيند . سپس با او احوالپرسى كرد و از حال برادرزاده هايش ، فرزندان حسن عليه السلام ، پرسيد و از سن و سالشان . حسين عليه السلام پاسخ داد و سپس خاموش شد .
آن گاه ، معاويه شروع به سخن كرد و گفت: ستايش ، خداى را كه صاحبِ نعمت ها و فرود آورنده بلاهاست! گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست ؛ خدايى كه بسى برتر و والاتر از گفته [و پندار] مُلحدان است ، و محمّد ، بنده خاصّ اوست كه براى جن و اِنس ، همگى ، مبعوث شده است ، تا با قرآنى پند و بيمشان دهد كه حقايق آينده و پيشين ، آن را باطل نمايند و فرود آمده از آستان حكيمِ ستوده است . رسالت الهى را ادا فرمود و كارش را به انجام رسانيد و در راهش هر آزار و اذيّتى ديد . شكيبايى ورزيد تا دين خدا روشن شد و دوستانش را عزيز كرد و مشركان را ريشه كن نمود و امر الهى ، على رغم خواست مشركان ، چيره گشت . آن گاه وى ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ درگذشت ، در حالى كه از مال دنيا ، جز همان اندكى كه سهمش بود ، بر جاى ننهاد و چون خدا را بر گُزيده و دل از دنيا بر كَنْده بود ، آنچه را از مال دنيا به چنگ آورده بود ، رها كرده بود و نيز از سرِ بلندنظرى و قدرتى كه در شكيبايى و خويشتندارى داشت ، و نيز به خاطر اين كه در پىِ سراى جاويدان و ثواب پايدار و ابدى اش بود . اين ، وصف پيامبر صلى الله عليه و آله است .
پس از وى ، دو مرد خويشتنْ پاى بر سر كار آمدند و سومى ، مردى ستوده بود . حوادثى به وقوع پيوست كه ما به چشم خود نديده و به درستى نشنيده ايم و من از آنها بيش از شما چيزى نمى دانم .
راجع به كار يزيد و روا بودن آن ، قبلاً به اطّلاعتان رسيده است . خدا مى داند كه با اين كار ، مى خواهم از شكاف ها جلوگيرى كنم و با ولايت عهدى يزيد ، وحدت

صفحه از 58