سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 50

دوستى و دل بستگى اش به شما ، بلكه به منظور خاصّى انجام داده است . پس خود را آماده مقابله با او كنيد و جوابى برايش تهيّه نماييد .
آنان تصميم گرفتند سخنگويشان ، ابن زبير باشد . اندكى بعد ، معاويه احضارشان كرد و گفت: رفتارمان را با خودتان ديديد و ملاحظه كرديد كه حقّ خويشاوندى را به جاى آوردم و برخورد بدتان را با بردبارى ، تحمّل كردم . يزيد ، برادر و پسرعموى شما حساب مى شود . مى خواهم او را به نام خليفه جلو بيندازيد و خودتان به عزل و نصب فرماندهان و استانداران و جمع آورى ماليات و توزيع و خرج آن بپردازيد و او در اين امور ، مانعتان نباشد .
آنها خاموش ماندند و دم نزدند . گفت: جواب نمى دهيد؟ و دو بار تكرار كرد .
آن گاه ، رو به عبد اللّه بن زبير كرد و گفت: بگو . فكر مى كنم تو سخنگويشان هستى .
گفت: آرى . ما تو را ميان سه كار ، مُخيَّر مى كنيم تا يكى را برگزينى و عمل كنى .
گفت: بگو .
گفت: چنان عمل كن كه پيامبر خدا عمل كرد ، يا آن طور كه ابو بكر عمل كرد و يا آن گونه كه عمَر عمل كرد .
معاويه پرسيد: چگونه عمل كردند؟
گفت: پيامبر خدا ، بدون اين كه كسى را به جانشينى تعيين كند ، در گذشت و مردم ، ابو بكر را برگزيدند .
معاويه گفت: در ميان شما ، كسى مثل ابو بكر نيست و مى ترسم اختلاف پيش بيايد .
گفتند: راست مى گويى . بنا بر اين ، مثل ابو بكر عمل كن كه نه از فرزندان و عشيره خود ، بلكه از دورترين شاخه هاى قريش ، يكى را به جانشينى تعيين كرد . و

صفحه از 58