سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 52

شما كه ادّعا مى كرديد بيعت نخواهيد كرد ، چه طور شد كه موافقت نموديد و بيعت كرديد؟!
گفتند: به خدا سوگند ، بيعت نكرده ايم .
گفتند: پس چرا حرفش را تكذيب نكرديد؟!
گفتند: ترسيديم كشته شويم .
مردم مدينه نيز بيعت كردند و معاويه پس از آن ، ره سپار اُطراقگاه سپاه شام [در بيرون مدينه] شد و با بنى هاشم ، بناى بدرفتارى گذاشت . ابن عبّاس ، پيش او آمد و گفت: چرا با ما بدرفتارى مى كنى؟
گفت : رفيقتان (حسين) با يزيد ، بيعت نكرد و شما او را نكوهش ننموديد .
ابن عبّاس ، تهديد كرد كه : اى معاويه! حقّش اين است كه به يكى از سواحل و نواحىِ كشور بروم و در آن جا اقامت كنم و سپس حرف هايى را بزنم ـ كه خودت هم مى دانى ـ تا همه مردم را بر تو بشورانم و به قيام بكشانم .
گفت: نه ! مَواجبتان را خواهم داد و اِنعام و اِكرام خواهم كرد . ۱
ابن قتيبه ، اين گونه نوشته است: معاويه از منبر فرود آمد و به خانه رفت و به جمعى از افراد سپاه مُحافظش دستور داد چند نفرى را كه از بيعت، خوددارى كرده بودند ، احضار نمايند و آنان عبارت بودند از: حسين بن على عليه السلام ، عبد اللّه بن عمر، عبد اللّه بن زبير، عبد اللّه بن عبّاس و عبد الرحمان بن ابى بكر . معاويه به آنان گوشزد كرد كه : من امشب به ميان شاميان مى روم و به آنان اطّلاع خواهم داد كه اين چند نفر ، بيعت كرده و تسليم شده اند . اگر يكى از آنها كلمه اى به تصديق يا تكذيبم بر زبان آورد ، سرش را از پيكرش جدا كنيد .
آن چند نفر را تهديد كرد و بر حذر داشت . چون شب شد ، با همان چند نفر ، در

1.الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۱۱ ، العقد الفريد : ج ۳ ص ۳۵۹ .

صفحه از 58