كسايى مروزى

كسايى مروزى

شاعر قرن چهارم

ابو الحسن مجد الدين كسايى مروزى در سال ۳۴۱ ق ، در مرو به دنيا آمد . سال درگذشت او معلوم نيست . كسايى به مذهب تشيّع ، معتقد بود . وى از استادان مسلّم شعر عصر خويش است و در ابداع مضامين و بيان معانى و توصيفات و ايراد تشبيهات ، مهارتِ بسيار داشت . وى مواعظ و حكمت را در شعر فارسى به كمال رساند . در اواخر عمر ، از مدح خلايق ، روى برگرداند و به سرودن مواعظ و پند روى آورد .

شعر او در مدح امام علی(ع):

فهم كن گر مؤمنى فضل اميرالمؤمنين

فضل حيدر ، شير يزدان ، مرتضاى پاكْ دين

فضل آن كس كز پيمبر بگذرى ، فاضل تر اوست

فضل آن رُكن مسلمانى ، امام المتقين

فضل زَين الأصفيا ، داماد فخر انبيا

كافريدش خالقِ خلق آفرين از آفرين

اى نواصب ! گر ندانى فضل سرّ ذو الجلال

آيت «قُربى» نگه كن و آنِ «أصحاب اليمين»

«قُل تعالوا نَدعُ» بر خوان ، ور ندانى گوش دار

لعنت يزدان ببين از «نَبْتَهِل» تا «كاذبين»

«لا فتى إلّا على» بر خوان و تفسيرش بدان

يا كه گفت و يا كه داند گفت جز روح الأمين؟

آن نبى ، وز انبيا كس نى به علم ، او را نظير

وين ولى ، وز اوليا كس نى به فضل او را قرين

آن چراغ عالم آمد ، وز همه عالم ، بديع

وين امام امّت آمد ، وز همه امّت ، گزين

آن قوام علم و حكمت ، چون مبارك پى قوام!

وين مُعين دين و دنيا ، وز منازل ، بى مُعين

از متابع گشتن او حور يابى با بهشت

وز مخالف گشتن او وَيل يابى با انين

اى به دست ديو ملعون سال و مَه مانده اسير

تكيه كرده بر گمان ، برگشته از عين اليقين!

گر نجات خويش خواهى ، در سفينه ى نوح شو

چند باشى چون رهى تو بينواى دل رهين؟

دامن اولاد حيدر گير و از توفان مترس

گردِ كشتى گير و بنشان اين فَزَع اندر پسين

گر نياسايى تو هرگز ، روزه نگشايى به روز

وز نماز شب هميدون ريش گردانى جبين

بى تولّا بر على و آل او ، دوزخْ تو راست

خوار و بى تسليمى از تسنيم و از خُلد برين

هر كسى كو دل به نقص مرتضى معيوب كرد

نيست آن كس بر دل پيغمبر مكّى مكين

اى به كرسى بر نشسته ، آية الكرسى به دست

نيش زنبوران نگه كن پيش خوان انگبين

گر به تخت و گاه و كرسى غرّه خواهى گشت ، خيز

سجده كن كرسيگران را در نگارستان چين

سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت

سير شد منبر ز نام و خوى تگسين و تگين[۱]

منبرى كآلوده گشت از پاى مروان و يزيد

حقّ صادق كى شناسد و آنِ زين العابدين؟

مرتضى و آل او با ما چه كردند از جفا

ما چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين؟

كان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان

وين همه ميمون و منصورند اميرالفاسقين

اى كسايى! هيچ مَنديش از نواصب وز عدو

تا چنين گويى مناقب ، دل چرا دارى حزين؟[۲]


[۱]به معناى قهرمان و دلاورند .

[۲]كسايى مروزى (تحقيق : محمّد امين رياحى ، تهران : توس ، ۱۳۶۷ ش) : ص ۹۳ .