صَعْصَعة بن صُوحان

صَعْصَعة بن صُوحان

از بزرگان ياران امام على ع

صَعْصَعة بن صُوحان بن حجر عبدى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمان شد ؛ امّا به زيارتش نايل نيامد . او از بزرگان ياران امام على عليه السلام و از كسانى بود كه او را چنان كه بايد ، شناختند .

صعصعه ، سخنورى چيره دست و پرآوازه بود . اديب نام آور عرب ، جاحظ ، او را در فنّ خطابه پيشتاز دانسته و برترين گواه بر اين حقيقت را خطابه گويى او در محضر على عليه السلام و درخواست على عليه السلام از او براى ايراد سخن دانسته است .

شرح حال نگاران ، او را با عناوينى چون : شريف ، امير ، فصيح ، گشاده زبان ، سخنور ، زبان آور ، ديندار و فاضل ستوده اند .

عثمان ، او را به همراه مالك اشتر و بزرگانى ديگر ، از كوفه به شام تبعيد كرد و چون مردمان بر عثمان شوريدند و پس از آن بر خلافت على عليه السلام يك داستان شدند ، او ـ كه در شناخت عظمت على عليه السلام ژرف انديش و كم نظير ، و در خطابه چيره دست و گزيده گوى بود ـ به پا خاست و بدين سانْ گويا و زيبا ، باور ارجمندش را درباره على عليه السلام بازگفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند ، تو خلافت را زينت دادى و خلافت ، سبب زينت تو نشد . و تو خلافت را بالا بردى و آن ، مقام تو را بالا نبرد . و نياز خلافت به تو ، بيشتر از نياز تو به آن است !

و چون فتنه افروزان ، آتش جنگ با على عليه السلام را برافروختند ، او همگام على عليه السلام بود و در جنگ جمل ، پس از آن كه دو برادرش زيد و سيحان ـ كه پرچمدار سپاه بودند ـ به شهادت رسيدند ، پرچم آنان را برافراشت و نبرد را پى گرفت .

صعصعه در جنگ صِفّين نيز فرستاده امام عليه السلام به سوى معاويه و از فرماندهان لشكر بود و وقايع صِفّين را گزارش كرده است .

او در جنگ نهروان در كنار على عليه السلام ايستاد و بر استوارى و حقّانيت موضع او در برابر خوارج ، احتجاج كرد . امام عليه السلام او را گواه بر وصيّت خود قرار داد و بدين سان ، افتخارى بزرگ را براى صعصعه رقم زد .

صعصعه بارها در مقابل معاويه و تهى مغزان بنى اميّه ، والايى هاى على عليه السلام را بيان كرد و حماسه شكوه و عظمت على عليه السلام را در برابر چشمان بى شرم آنان سرود و زشتى ها و ناشايستگى هاى معاويه را بى باكانه افشا كرد .

معاويه بارها تلاش كرد تا مگر صعصعه به گونه اى بر على عليه السلام طعن زند ؛ امّا طَرْفى برنبست و چيزى جز رسوايى از خطابه هاى آميخته با بلاغت او بهره اش نشد .

پس از شهادت على عليه السلام و صلح امام حسن عليه السلام ، معاويه از سر اكراه به صعصعه امان داد . او از اين فرصت نيز عليه معاويه سود جست . معاويه هماره از بيان گويا و تعبيرهاى زيباى او در وصف والايى هاى على عليه السلام در رنج بود و اين رنج را پنهان نمى داشت .

آنچه آورديم ، اندكى بود از بسيار . بزرگى اين چهره منوّر را در متونى كه پس از اين گزارش خواهيم كرد ، مى نگريد . در عظمت او همين بس كه امام صادق عليه السلام درباره اش فرمود : «در ميان آنان كه با امير مؤمنان بودند ، كسى جز صعصعه و يارانش حقّ على عليه السلام را نمى شناختند» .

صعصعه به روزگار حاكميت ستمگرانه معاويه زندگى را بدرود گفت .