مناسب است يكى از فضلا اين نسخه ها را تهيه و وضع اين كتاب را روشن تر كند; زيرا احتمال قوى دارد كه بسيارى از سندهاى ياد شده در اين نسخه ها علاوه بر ضعيف بودن, از جهت ديگر نيز مخدوش باشند.
نتيجه
از بحث ها و نوشته هايى كه درباره كتاب فصل الخطاب و روايات آن تا كنون انجام شده, نتايج زير به دست آمده است:
1. در كتاب هاى حديث و تفسير اهل سنّت نيز از قبيل روايات فصل الخطاب, فراوانْ ديده مى شود. پس نبايد به دليل وجود اين روايات در كتب حديث شيعه, شيعه را متّهم به قول تحريف قرآن نمايند; بلكه بايد هم شيعه و هم سنّى, عدم اعتبار و يا عدم دلالت اين قبيل روايات را بر تحريف, بيان كنند و هر دو در صيانت قرآن مجيد از تحريف, هم صدا باشند; زيرا در غير اين صورت, ممكن است شيعيان هم قول تحريف قرآن كريم را به علّت وجود اين قبيل روايات در كتاب هاى تفسيرو حديث اهل تسنّن, به آنان نسبت دهند.
در اين جا نكته بسيار مهمى هست كه علاّمه عسكرى آورده و اين جانب, تا كنون اين نكته را نشنيده و نديده بودم و آن اين كه بسيارى از رواياتى كه گفته شده دلالت بر نقص قرآن مجيد دارند, ممكن است از كتاب هاى اهل سنّت به كتاب هاى شيعه راه پيدا كرده باشند. قرائن اثبات اين مدّعا را مى توانيد در كتاب القرآن الكريم و روايات المدرستين, مطالعه فرماييد.
2. روايات مربوط به اختلاف قرائات, با رواياتى كه خيال شده كه دلالت بر تحريف قرآن دارند, خلط شده اند (مانند صد و چند موردى كه در مجمع البيان به عنوان اختلاف قرائت, ياد شده اند و حاجى نورى, همه آنها را در فصل الخطاب, براى اثبات مدّعاى خويش نقل كرده است).
البته اختلاف قرائت هم با اين گستردگى كه در كتاب هاى تفسير شيعه و سنّى مطرح