سيّد حِمْيَرى

سيّد حِمْيَرى

شاعر برجسته قرن دوم

او اسماعيل بن محمّد بن يزيد بن ربيعه حميرى است كه در سال ۱۰۵ ق ، به دنيا آمد و خود مى گويد : «من بچّه بودم . روزى شنيدم كه پدر و مادرم از امير مؤمنان بدگويى مى كنند . از نزد آنان بيرون آمدم و گرسنه ماندم و گرسنگى را به بازگشت بر دوباره به نزدشان ترجيح دادم و شب ها در مسجد مى خوابيدم ؛ چون مى خواستم از آنها جدا شوم و آنها را دوست نمى داشتم» . مورّخان بر اين عقيده اند كه وى ، نخست مذهب كيسانى را پذيرفت ؛ ولى پس از ديدار با امام صادق عليه السلام و مناظره با وى ، قانع شد و مذهب اماميه را پذيرفت . او در سال ۱۷۳ ق ، درگذشت و در گورستان جنينه بغداد ، دفن شد.[۱]

او سروده های متعدد در وصف امیر المؤمنین(ع) دارد:

یکم:

اُقسِمُ بِاللّهِ وآلائِهِ

وَالمَرءُ عَمّا قالَ مَسؤولُ

إنَّ عَلِيٌّ بنَ أبي طالِبٍ

عَلَى التُّقى وَالبِرِّ مَجبولُ

وإنَّهُ كانَ الإِمامَ الَّذي

لَهُ عَلَى الاُمَّةِ تَفضيلُ

يَقولُ بِالحَقِّ ويعنى[۲]بِهِ

ولا تُلَهّيهِ الأَباطيلُ

كانَ إذَا الحَربُ مَرَتهَا القَنا[۳]

وأحجَمَت عَنهَا البَهاليلُ[۴]

يَمشي إلَى القِرنِ وفي كَفِّهِ

أبيَضُ ماضِي الحَدِّ مَصقولُ

مَشيَ العَفَرْنى[۵]بَينَ أشبالِهِ

أبرَزَهُ لِلقَنَصِ الغيلُ[۶]

ذاكَ الَّذي سَلَّمَ في لَيلَةٍ

عَلَيهِ ميكالٌ وجِبريلُ

ميكالُ في ألفٍ وجبريلُ في

ألفٍ ويَتلوهُمُ سَرافيلُ

لَيلَةَ بَدرٍ مَدَداً اُنزِلوا

كَأَنَّهُم طَيرٌ أبابيلُ

فَسَلَّموا لَمّا أتَوا حَذوَهُ

وذاكَ إعظامٌ وتَبجيلُ[۷]

به خدا و نعمت هايش سوگند مى خورم

ـ و البته هركس ، مسئول گفتار خويش است ـ

كه [ سرشت] على بن ابى طالب

بر تقوا و خوبى سرشته شده است

و او پيشوايى است كه

بر امّت ، برترى دارد .

به حقْ سخن مى گويد و حق را اراده مى كند

و باطل ها او را به خود ، مشغول نمى سازند .

هرگاه كه جنگ ، نيزه ها را بيرون كشد

و قهرمانان ، عقب نشينى كنند

به سوى هماورد خود مى رود ، در حالى كه در دستش

شمشيرى درخشنده ، تيز و صيقل خورده است .

راه رفتنى چون راه رفتن شير در بين همگِنانش

كه بيشه ، او را به شكار كشانده است .

آن كه در شبى سلام فرستادند

بر او ، ميكائيل و جبرئيل .

ميكائيل با هزار و جبرئيل با

هزار [ فرشته ] و اسرافيل ، درپى آنها

در شب بدر ، براى يارى فرود آمدند

گويى كه پرندگان ابابيل بودند .

هنگامى كه پيشش آمدند ، بر او سلام كردند

و اين ، بزرگداشت و تجليل او بود .

دوم:

عَلِيٌّ أحَبُّ النّاسِ إلّا مُحَمَّدا

إلَيَّ فَدَعني مِن مَلامِكَ أو لُمِ

عَلِيٌّ وَصِيُّ المُصطَفى وَابنُ عَمِّهِ

وأوَّلُ مَن صَلّى ووَحَّدَ فَاعلَمِ

عَلِيٌّ هُوَ الهادِي الإِمامُ الَّذي بِهِ

أنارَ لَنا مِن دينِنا كُلِّ مُظلِمِ

عَلِيٌّ وَلِيُّ الحَوضِ وَالذّائِدُ الَّذي

يُذَبِّبُ عَن أرجائِهِ كُلَّ مُجرِمِ

عَلِيٌّ قَسيمُ النّارِ مِن قَولِهِ لَها :

ذَري ذا ، وهذا فَاشرَبي مِنهُ وَاطعَمي

خُذي بِالشَّوى مِمَّن يُصيبُكِ مِنهُمُ

ولا تَقرَبي مَن كانَ حِزبي فَتَظِلمي

عَلِيٌّ غَدا يُدعى فَيَكسوهُ رَبُّهُ

ويُدنيهِ حَقّا مِن رَفيقٍ مُكَرَّمِ

فَإِن كُنتَ مِنهُ يَومَ يُدنيهِ راغِما

وتُبدي الرِّضا عَنهُ مِنَ الآنَ فَارغَمِ

فَإِنَّكَ تَلقاهُ لَدَى الحَوضِ قائِما

مَعَ المُصطَفَى الهادِي النَّبِيِّ المُعَظَّمِ

يُجيزانِ مَن والاهُما في حَياتِهِ

إلَى الرَّوحِ وَالظِّلِّ الظَّليلِ المُكَمَّمِ

عَلِيٌ أميرُ المُؤمِنينَ وحَقُّهُ

مِنَ اللّهِ مَفروضٌ عَلى كُلِّ مُسلِمِ

لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ أوصى بِحَقِّهِ

وأشرَكَهُ في كُلِّ فَيءٍ ومَغنَمِ

وزَوجَتُهُ صِدّيقَةٌ لَم يَكُن لَها

مُقارِنَةٌ غَيرُ البَتولَةِ مَريَمِ

وكانَ كَهارونَ بنِ عِمرانَ عِندَهُ

مِنَ المُصطَفى موسَى النَّجيبِ المُكَلَّمِ

وأوجَبَ يَوما بِالغَديرِ وَلاءَهُ

عَلى كُلِّ بَرٍّ مِن فَصيحٍ وأعجَمِ

لَدى دَوحِ خُمٍّ آخِذا بِيَمينِهِ

يُنادي مُبينا بِاسمِهِ لَم يُجَمجِمِ[۸]

أما وَالَّذي يَهوي إلى رُكنِ بَيتِهِ

بِشُعثِ النَّواصي كُلُّ وَجناءَ عَيهَمِ[۹]

يُوافينَ بِالرُّكبانِ مِن كُلِّ بَلدَةٍ

لَقَد ضَلَّ يَومَ الدَّوحِ مَن لَم يُسَلِّمِ

وأوصى إلَيهِ يَومَ وَلّى بِأَمرِهِ

وميراثَ عِلمٍ مِن عُرَى الدّينِ مُحكَمِ

فَما زالَ يَقضي دَينَهُ وعِداتِهِ

ويَدعو إلَيها مُسمِعا كُلَّ مَوسِمِ[۱۰]

على عليه السلام ، از محمّد كه بگذريم ، دوست داشتنى ترينِ مردم

نزد من است . اى ملامتگر! از ملامت دردآور ، دست بردار .

على ، وصىّ مصطفى و پسر عموى اوست

و نخستين نمازگزار و يكتاپرست است . پس بدان .

على ، هدايتگر و پيشوايى است كه

در دين ما هر تاريكى اى را برايمان روشن كرده است .

على ، متصدّى حوض [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] و نگهبان آن است

كه گنهكاران را از گرداگرد آن ، دور مى سازد .

على ، تقسيم كننده دوزخ است با سخنش كه مى گويد :

اين را رها كن و بر اين بنوشان و بخوران .

از آنان به هركس دست يافتى ، در آتش خويش گير

ولى به آن كه از گروه من است ، نزديك مشو كه ستمگر مى شوى .

على ، فردا فراخوانده مى شود و پروردگارش بدو خلعت مى پوشاند

و او را به حق ، به سان رفيق گرامى ، به خويش نزديك مى سازد.

اگر تو در روزى كه او را نزديك مى سازد

و خشنودى خود را نشان مى دهد ، رويگردانى ، از اكنون چنان باش .

تو او را در نزد حوض ، ايستاده مى بينى

به همراه مصطفى ، رهبر و پيامبر معظّم .

كه هر كس را كه در دنيا آن دو را دوست مى داشت

به سوى بهشت و سايه گسترده طوبى هدايت مى كنند .

على ، امير مؤمنان است و اداى حقّ او

بر هر مسلمانى از سوى خدا واجب است .

چرا كه پيامبر خدا به حقّ او وصيّت كرده

و او را در هر فى ء و غنيمتى سهيم گردانيده است .

و صدّيقه اى را به همسرى او درآورده كه

جز مريم بتول ، كسى همانند او نبود .

او نسبت به مصطفى ، چون هارون بن عمران

نسبت به موساى نجيب و كليم بود .

در روز غدير ، ولايت او را واجب گردانيد

بر هر شخص عرب و عجم .

در نزديك دوحه خُم ، دست راست او را گرفت

و با صدايى آشكار ، به نام او فراخواند .

سوگند به خدايى كه به رُكن خانه اش

هر تيره رويى با چهره گردآلود ، پناه مى آورد

و از هر شهرى سواره به آن جا مى شتابند

كه هر كه در روز دوح تسليم نشد ، گم راه گشت .

آن روز كه [ پيامبر خدا ] ولايت امر را به او سپرد

و ميراث علم را كه دستگيره محكم دين بود ، به وى سفارش كرد .

همواره وام ها و تعهّدات او را ادا كرد

و در هر موسمى ، هر شنونده اى را بدان فرا خواند .

سوم:

مَن كانَ أوَّلَ مَن أبادَ بِسَيفِهِ

كُفّارَ بَدرٍ وَاستَباحَ دِماءَ ؟

مَن ذاكَ نَوَّهَ جَبرَئيلُ بِإِسمِهِ

في يَومِ بَدرٍ يَسمَعونَ نِداءَ ؟

لا سَيفَ إلّا ذُوالفَقارِ [و] لا فَتى

إلّا عَلِيٌّ رِفعَةً وعَلاءَ ؟

مَن أنزَلَ الرَّحمنُ فيهِم هَل أتى

لَمّا تَحَدَّوا لِلنُّذورِ وَفاءَ ؟

مَن خَمسَةٌ جِبريلُ سادِسُهُم وقَد

مَدَّ النَّبِيُّ عَلَى الجَميعِ عَباءَ ؟

مَن ذا بِخاتَمِهِ تَصَدَّقَ راكِعا

فَأَثابَهُ ذُو العَرشِ عَنهُ وَلاءَ ؟

يا رايَةً جِبريلُ سارَ أمامَها

قَدما وأتبَعَهَا النَّبِيُّ دُعاءَ

اللّهُ فَضَّلَهُ بِها ورَسولُهُ

وَاللّهُ ظاهَرَ عِندَهُ الآلاءَ

مَن ذا تَشاغَلَ بِالنَّبِيِّ وغُسلِهِ

ورَأى عَنِ الدُّنيا بِذاكَ عَزاءَ ؟

مَن كانَ أعلَمُهُم وأقضاهُم ومَن

جَعَلَ الرَّعِيَّةَ وَالرُّعاةَ سَواءَ ؟

مَن كانَ بابَ مَدينَةِ العِلمِ الَّذي

ذَكَرَ النُّزولَ وفَسَّرَ الأَنباءَ ؟

مَن كانَ أخطَبَهُم وأنطَقَهُم ومَن

قَد كانَ يَشفي قَولُهُ البُرَحاءَ[۱۱]

مَن كانَ أنزَعَهُم مِنَ الإِشراكِ أو

لِلعِلمِ كانَ البَطنُ مِنهُ حَفاءَ ؟

مَن ذَا الَّذي اُمِروا إذَا اختَلَفوا بِأَن

يَرضَوا بِهِ في أمرِهِم قَضّاءَ ؟

مَن قيلَ لَولاهُ ولَولا عِلمُهُ

هَلَكوا وعانوا فِتنَةً صَمّاءَ ؟

مَن كانَ أرسَلَهُ النَّبِيُّ بِسورَةٍ

فِي الحَجِّ كانَت فَيصَلاً وقَضاءَ ؟

مَن ذَا الَّذي أوصى إلَيهِ مُحَمَّدٌ

يَقضِي العِداتِ فَأَنفَذَ الإِيصاءَ ؟

مَن ذَا الَّذي حَمَلَ النَّبِيُّ بِرَأفَةٍ

اِبنَيهِ حَتّى جاوَزَ الغَمْصاءَ[۱۲]؟

مَن قالَ نِعْمَ الرّاكِبانِ هُما ولَم

يَكُنِ الَّذي قَد كانَ مِنهُ خَفاءَ ؟

مَن ذا مَشى في لَمعِ بَرقٍ ساطِعٍ

إذ راحَ مِن عِندِ النَّبِيِّ عِشاءَ[۱۳]؟

نخستين كسى كه با شمشير خود

كافران بدر را نابود كرد و خونشان را جارى ساخت ، كيست؟

آن كه جبرئيل ، نامش را فرياد زد

در روز بدر و فريادش را شنيدند ، كيست؟

[فريادى كه مى گفت :] شمشيرى جز ذوالفقار [ و ] جوان مردى

جز على در فرازى و سربلندى نيست؟

آنانى كه خداوند درباره شان ، «هل أتى» را نازل كرد

به خاطر وفادارى ورزيدن به نذرها ، كيستند؟

آن پنج تن كه ششمين آنان جبرئيل بود

و پيامبر ، عبا را بر روى آنان كشيد ، كيان بودند؟

آن كه در ركوع ، انگشترش را صدقه داد

و خداوند ، ولاى خويش را بدان جزا داد ، كه بود؟

اى بيرقى كه جبرئيل ، پيشاپيش آن گام برداشت

و دعاى پيامبر ، بدرقه راهش بود !

خداوند و پيامبرش وى را بدان برترى بخشيدند

و خداوند ، نعمت هايش را در نزد او آشكار ساخت .

آن كه به غسل و تدفين پيامبر ، پرداخت

و با درگذشت پيامبر ، دنيا را سوگمند ديد ، كه بود؟

دانشمندترين و داورترينِ آنان و آن كه

فرمانروايان و فرمانبَران را يكسان مى دانست ، كه بود؟

آن كه دروازه شهر دانش بود كه

قرآن را مى خواند و اخبار را تفسير مى كرد ، كه بود؟

سخنورترين و رساترين آنان و آن كه

كلامش دشوارى ها را درمان مى كرد ، كه بود؟

آن كه از همه شان بُريده تر از شرك بود ، كه بود؟

و يا آن كه درونش انباشته از دانش بود ، كه بود؟

آن كه فرمان داده شده است كه به گاه اختلاف

در داورى در كارهايشان به سخن او راضى باشند ، كه بود؟

آن كه مى گفتند اگر او و دانش او نبود

نابود مى شدند و در فتنه اى كور گرفتار مى گشتند ، كيست؟

آن كه او را پيامبر خدا با سوره اى

ـ كه قاطع ترين حرف و دستور بود ـ به هنگام حج فرستاد ، كه بود؟

آن كه محمّد صلى الله عليه و آله به وى وصيّت كرد

كه وعده ها را به انجام رسانَد و او هم به سفارشْ عمل كرد ، كه بود؟

آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مهربانى

دو فرزند او را به دوش كشيد و از شِعرى گذشت ، كه بود؟

چه كسى گفت : «آن دو خوب سوارانى هستند»

در حالى كه چيزى از آنچه [ بعدها ] اتّفاق افتاد ، بر او پوشيده نبود؟

چه كسى بود كه در پرتو برقى درخشنده مى رفت

هرگاه كه شبانگاهان از نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد؟

چهارم:

قَولُ عَلِيٍّ لِحارِثٍ عَجَبٌ

كَم ثَمَّ اُعجوبَةً لَهُ حَمَلا

يا حارِ هَمدانَ مَن يَمُت يَرَني

مِن مُؤمِنٍ أو مُنافِقٍ قُبُلا

يَعرِفُني طَرفُهُ وأعرِفُهُ

بِنَعتِهِ وَاسمِهِ وما عَمِلا

وأنتَ عِندَ الصِّراطِ تَعرِفُني

فَلا تَخَف عَثرَةً ولا زَلَلا

أسقيكَ مِن بارِدٍ عَلى ظَمَإٍ

تَخالُهُ فِي الحَلاوَةِ العَسَلا

أقولُ لِلنّارِ حينَ توقَفُ لِلعَر

ضِ دَعيهِ لاتَقرَبي الرَّجُلا

دَعيهِ لا تَقرَبيهِ إنَّ لَهُ

حَبلاً بِحَبلِ الوَصِيِّ مُتَّصِلا[۱۴]

كلام على به حارث ، شگفت است

و او چه بسيار سخنان شگفتى دارد .

گفت : اى حارث هَمْدانى! هركس بميرد ، مرا مى بيند

چه مؤمن باشد و چه منافق .

به ديده ، مرا مى شناسد و من او را مى شناسم

با اوصاف و نام و كارهايش .

و تو در هنگام عبور از صراط ، مرا مى شناسى

پس ، از لغزش و افتادن مترس .

تشنگى ات را به آب سردى برطرف مى كنم

كه در شيرينى چون عسل است .

به آتش ، هنگامى كه بر روى پل

نگه داشته مى شوى ، خواهم گفت : وى را رها كن!

رهايش كن و نزديكش نرو ؛ چرا كه

وى را ريسمانى است كه به ريسمان وصى ، گِرِه خورده است .

پنجم:

وَلَدَتهُ في حَرَمِ الإِلهِ وأمنِهِ

وَالبَيتُ حَيثُ فِناؤُهُ وَالمَسجِدُ

بَيضاءُ طاهِرَةُ الثِّيابِ كَريمَةٌ

طابَت وطابَ وَليدُها وَالمَولِدُ

في لَيلَةٍ غابَت نُحوسُ نُجومِها

وبَدَت مَعَ القَمَرِ المُنيرِ الأَسعَدُ

ما لُفَّ في خِرَقِ القَوابِلِ مِثلُهُ

إلَا ابنُ آمَنَةَ النَّبِيُّ مُحَمَّدُ[۱۵]

در حرم الهى و جاى امن آن ، او را به دنيا آورد

و در خانه خدا ، آن جا كه درگاه و درِ مسجد است .

بانوى سپيد روىِ پاكْ دامن و بزرگوارى كه

فرزندش پاك بود و جايگاه ولادتش نيز پاك بود

در شبى كه نُحوست ستارگانش غايب شده بود

و ماه درخشانِ خوش بختى اش سرزده بود .

هرگز قابله اى ، چون او را در قنداقى نپيچيده بود

مگر پسر آمنه ، محمّدِ پيامبر را .

ششم:

أعلِماني أيَّ بُرهانٍ جَلِيّْ

فَتَقولانِ بِتَفضيلِ عَلِيّْ ؟

بَعدَما قامَ خَطيبا مُعلِنا

يَومَ «خُمٍّ» بِاجتِماعِ المَحفِلِ

أحمَدُ الخَيرِ ونادى جاهِرا

بِمَقالٍ مِنهُ لَم يُفتَعَلِ

قالَ : إنَّ اللّهَ قَد أخبَرَني

في مَعاريضِ الكِتابِ المُنزَلِ

أنَّهُ أكمَلَ دينا قَيِّما

بِعَلِيٍّ بَعدَ أن لَم يَكمُلِ

وَهْوَ مَولاكُم فَوَيلٌ لِلَّذي

يَتَوَلّى غَيرَ مَولاهُ الوَلِيّْ

وهْوَ سَيفي ولِساني ويَدي

ونَصيري أبَدا لَم يَزَلِ

وَهْوَ صِنوي وصَفِيّي وَالَّذي

حُبُّهُ فِي الحَشرِ خَيرُ العَمَلِ

نورُهُ نوري ونوري نورُهُ

وَهْوَ بِي مُتَّصِلٌ لَم يُفصَلِ

وَهْوَ فيكُم مِن مَقامي بَدَلٌ

وَيلُ مَن بَدَّلَ عَهدَ البَدَلِ

قَولُهُ قَولي فَمَن يَأمُرهُ

فَليُطِعهُ فيهِ وَليَمتَثِلِ

إنَّما مَولاكُمُ بَعدي إذا

حانَ مَوتي ودَنا مُرتَحَلي

اِبنُ عَمّي ووَصِيّي وأخي

ومُجيبي فِي الرَّعيلِ الأَوَّلِ

وَهْوَ بابٌ لِعُلومي فَسُقوا

ماءَ صَبِرٍ بِنَقيعِ الحَنظَلِ

قَطَّبوا في وَجهِهِ وَائتَمَروا

بَينَهُم فيهِ بِأَمرٍ مُعضِلِ[۱۶]

آن دو به من بگويند كه با كدام برهان آشكار

از برترى خويش بر على سخن مى گويند؟

پس از آن كه احمد به سخنرانى ايستاد و آشكارا

در روز غدير خم ، در جمع مردم

احمدِ خوب ، فرياد بلندى سر داد

و سخنى راست و صادقانه گفت .

گفت : خداوند به من خبر داد

در لا به لاى كتاب وحى شده اش

كه دين استوار خويش را تكميل كرد

با على ، و پيش تر كامل نشده بود .

او مولاى شماست . واى بر آن كه

به غير از مولايش با كسى دوستى ورزد .

او شمشير من ، زبان من و دست من

و ياور هميشگى و پايدار من است .

او هم تبار من ، برگزيده من و كسى است كه

دوست داشتنش بهترين كار در روز قيامت است .

نور او نور من ، و نور من نور اوست

او با من در پيوند است و هرگز از من جدا نخواهد شد .

او در بين شما بَديلى است از جايگاه من

واى بر آن كه پيمان بديل را تغيير دهد !

كلام او كلام من است . هر كس را كه فرمان داد

بايد كه در آن كار ، فرمان بَرَد و به جاى آورد .

مولاى شما پس از من ، هنگامى كه

مرگم نزديك شد و زمان كوچ ، فرا رسيد

پسر عمويم ، وصى و برادرم

و قبول كننده من در دعوت نخستينم است .

او درِ دانش هاى من است . آن گاه [ با اين جملات ]

در كام آنان ، زهرى تلخ و كُشنده ريخته شد .

بر او تُرش رويى كردند و به رايزنى

درباره او به كارى مشكل روى آوردند .


[۱]. ر .ك : ديوان السيّد الحِميرى : ص ۵

[۲]في أعيان الشيعة : «يَقضي» وهو الأنسب . وفي بشارة المصطفى : «يفتي» .

[۳]مرى الشيء : استخرجه ، ومنه : مريتُ الفرسَ : إذا استخرجت ما عنده من الجري بسوط أو غيره . والقَنى : جمع قناة ؛ أي الرمح (تاج العروس : ج ۲۰ ص ۱۸۲ «مري» و ص ۱۰۲ «قنو») .

[۴]البهلول : العزيز الجامع لكلّ خير ، والحييّ الكريم (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۷۳ «بهل») .

[۵]العَفَرْنى : الأسد الشديد (النهاية : ج ۳ ص ۲۶۲ «عفر») .

[۶]الغِيْل : الأجَمة وموضع الأسد (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۵۱۲ «غيل») .

[۷]الأمالي للطوسي : ص ۱۹۸ ح ۳۳۹ ، بشارة المصطفى : ص ۵۳ ، ديوان السيّد الحميري : ص ۳۲۲ الرقم ۱۲۸ ، الغدير : ج ۲ ص ۲۶۹ .

[۸]جَمْجَمَ الرجل : إذا لم يبيّن كلامه (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۰ «جمم») .

[۹]الوجناء : الغليظة الصلبة ، وقيل : العظيمة الوجنتين (النهاية : ج ۵ ص ۱۵۸ «وجن») . والعيهم : الشديد (تاج العروس : ج ۱۷ ص ۵۱۳ «عيهم») . والمراد بها هنا الإبل .

[۱۰]ديوان السيّد الحميري : ص ۳۹۹ الرقم ۱۶۷ ، الغدير : ج ۲ ص ۲۲۸ ، أعيان الشيعة : ج ۳ ص ۴۱۳ .

[۱۱]البُرَحاء : الشدّة والمشقّة ، وخصّ بعضهم به شدّة الحمّى (لسان العرب : ج ۲ ص ۴۱۰ «برح») .

[۱۲]الغَمْصاء : من منازل القمر ، وهي في الذراع أحد الكوكبين (لسان العرب : ج ۷ ص ۶۲ «غمص») .

[۱۳]ديوان السيّد الحميري : ص ۵۴ الرقم ۵ ، أعيان الشيعة : ج ۳ ص ۴۱۸ .

[۱۴]الأمالي للمفيد : ص ۷ ح ۳ ، الأمالي للطوسي : ص ۶۲۷ ح ۱۲۹۲ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۲۳۷ ، بشارة المصطفى : ص ۵ ، ديوان السيّد الحميري : ص ۳۲۷ الرقم ۱۳۱ ، بحار الأنوار : ج ۳۹ ص ۲۴۱ ح ۲۸ ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۱ ص ۲۹۹ .

[۱۵]ديوان السيّد الحميري : ص ۱۵۵ الرقم ۴۲ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۱۷۵ ، روضة الواعظين : ص ۹۳ .

[۱۶]الغدير : ج ۲ ص ۲۲۶ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۲۴ نحوه .