را مى شناخت و او به هر نحو ممكن, آنها را دستگير كرده, دست و پايشان را قطع مى كرد و يا آنها را به قتل مى رساند. ۱
ب. در حالى كه در همين دوران, هزاران حديث جعلى در فضيلت معاويه و خاندان بى ريشه اش جعل مى گرديد و ده ها, بلكه صدها هزار درهم و دينار در اين مسير خرج مى شد, معاويه با شدّت تمام, عبداللّه بن عمر را ـ كه قبل از معاويه حاكم شام بود و در صف ياران على(ع) قرار نداشت; بلكه در زمره گوشه گيران و انزواطلبان بود ـ, ۲ تهديد كرد كه اگر حديثى نقل نمايد, گردنش را خواهد شكست. در حالى كه ابوهريره و امثال او هزاران حديث بى پايه در فضائل بنى اميه جعل مى كردند و نه تنها از آنها منع و نهيى به عمل نمى آمد; بلكه هم از نظر مالى تأمين مى شدند و هم امنيت اجتماعى آنان تضمين مى شد.
ج. وقتى مغيرة بن شعبه از سوى معاويه براى فرمانروايى كوفه تعيين شد, پيش از آن كه به محلّ خدمت خود برود, معاويه به وى گفت:
مى خواستم سفارش هاى زيادى به تو بكنم; امّا از آ ن جا كه تو خود بهتر از هر كس ديگر به خواسته هاى قلبى من آگاهى, تنها به اين نكته بسنده مى كنم كه اوّلاًّ تا مى توانى به كسى اجازه سخن گفتن درباره على و فضائل آل على ندهى; ثانياً از سبّ و دشنام بر وى, در هيچ حالى بازنمانى و بر آن, مواظبت داشته باشى. ۳
د. روزى به معاويه اطّلاع دادند كه عبداللّه, فرزند عمروعاص, از رسول خدا نقل مى كند كه به زودى از قبيله قحطان, پادشاهى به وجود مى آيد.
1.شرح نهج البلاغة, ج۳, ص۱۵; أعيان الشيعة, ج۱, ص۲۷; اخبار و آثار ساختگى, هاشم معروف الحسنى, ص۱۴۷ـ۱۴۸.
2.خاندان نوبختى, ص۳۰; الغدير, ج۱۰, ص۳۵۲.
3.تاريخ الطبرى, ج۷, ص۲۸۱۳; الدرجات الرفيعة, سيد على خان مدنى شيرازى, ص۶ـ۷; انديشه هاى اسلامى در ديدگاه دو مكتب (ترجمه معالم المدرستين سيد مرتضى عسكرى), ج۲, ص۳۷.