جلال الدين همايى (سنا)

جلال الدين همايى (سنا)

شاعر قرن چهاردهم

جلال الدين همايى ، در سيزدهم دى ۱۲۷۸ ش ، مطابق با اوّل رمضان ۱۳۱۷ ق در يكى از محلّات جنوبى اصفهان ، ديده به جهان گشود . نخست به مكتب ملّا باجى رفت و در سال ۱۳۲۶ ق ، به همراه برادر بزرگش به مدرسه حقايق وارد شد و در سال ۱۳۲۸ ق ، به مدرسه علميه نيماورد ، منتقل شد . وى پس از تكميل تحصيلات ، از سال ۱۳۰۰ ش ، به تدريس در مدارس جديد و دانشگاه پرداخت و به سال ۱۳۱۰ش ، به تهران منتقل شد . وى در سال ۱۳۴۵ش ، رسما از كار دانشگاهى كناره گيرى كرد . از وى آثار بسيارى به جا مانده است ، از قبيل : تاريخ ادبيات ايران ، غزالى نامه ، فنون بلاغت و صناعات ادبى ، مولوى نامه ، تصوّف در اسلام و ديوان سنا . او چندين كتاب ارزشمند را هم تصحيح كرده كه از آنهاست : مصباح الهداية و مفتاح الكفاية و نصيحة الملوك غزالى . وى در ششم ماه رمضان ۱۴۰۰ ق ، مطابق با هشتم تيرماه ۱۳۵۹ ش در اصفهان درگذشت .

شعر او در ستایش از امام علی(ع):

تا به كى افسانه از دارا و اسكندر كنى؟

قصّه بايد از امير المؤمنين حيدر كنى

گر حديث راست مى خواهى و گفتارِ درست

مدح بايد از شه دين ، حيدرِ صفدر كنى

تا به دست و خامه ات يارايى مدح على است

حيف باشد حرف ديگر ثبت در دفتر كنى

بى ولاى مرتضى ، چون باد اندر چنبر است

روز و شب گر در عبادت ، پشت را چنبر كنى

چون پيمبر باب خواندش مر مدينه ى علم را

دست بيعت بايدت در حلقه آن در كنى

آن چنان باشد كه گِرد كعبه باشى در طواف

چون طواف مرقد آن شاه دين پرور كنى

اندر آيين جوان مردى و ديندارى رواست

گر سر و جان در رهِ آيين آن سرور كنى

هر سرى كان نيست اندر پاى آن سَرور به راه

غَبن باشد گر دمى از عمر با او سر كنى

پيش من حرفى ز اسرار ولايت برتر است

زان كه صد فصل از فنون علم را از بَر كنى

آنچه در وصف على دانم ، اگر گويم ، مرا

طعن در محراب گويى ، لعن بر منبر كنى

رازها دارم به دل ، گر پرده بگشايم ، مرا

طعمه شمشير سازى ، مُثله خنجر كنى

گفت عارف : در بشر ، روپوش كرده است آفتاب

اين كلام نغز را بايد به جان ، باور كنى

وندر اين ره ، مشكلى گر پيش آيد ، بايدت

حلّ آن از اتّحاد ظاهر و مَظهر كنى

اى علىّ مرتضى ، اى آيت حُسن القضا!

اى كه ز اكسير عنايت ، خاك ره را زر كنى

آفتاب اوليايى ، سايه لطف خدا

دوستان را سايبانى در صف محشر كنى

سايه لطف و كَرَم از دوستداران وا مگير

اى كه از داروى احسان ، چاره مُضطر كنى

تشنه كامانيم ـ اى ابر كرامت ـ ، خوش ببار

تا گلوى خشك ما از آب رحمت تَر كنى

تو شفيع مُذنبانى و «سنا» غرق گناه

چشم دارد كِش شفاعت در برِ داور كنى

مدح كس گر گفته ام ، نعت تو ام كفّاره است

بو كه زين كفّاره ام آسوده از كيفر كنى .[۱]


[۱]ديوان سنا (به اهتمام : ماهدخت بانو همايى ، تهران: مؤسسه نشر هما ، ۱۳۶۴ ش ، اوّل): ج ۱ ص ۵۵ ـ ۵۷ .