مؤمن, قُرَشى است; چرا كه اقرار به شىء حقيقت كرده [و آن را پذيرفته] است و ما امامان, شئ حقيقت هستيم.
از اين روايت, استفاده مى شود كه «قرشى» از «أقرّ للشيّ» گرفته شده است و بر همين پايه, علامه مجلسى در توجيه اين اشتقاق مى نويسد:
والقرشيّ كأنّه مبنيّ على الاشتقاق الكبير, أو كان أصله ذلك كـ«تأبّط شرّاً» فصار بكثرة الاستعمال كذلك.
قرشى بر پايه اشتقاق كبير, درست در مى آيد, يا آن كه اصل قرشى, «أقرّ للشيّ» بوده است, مانند «تأبّط شرّاً». آن گاه بر اثر كثرت استعمال, قرشى شده است.
و در صفحه172 در مشابه همين مورد مى نويسد:
قوله «لأنّه أقرّ للشيّ» لرعاية المناسبة اللّفظية, لا لبيان جهة الاشتقاق, وإن أمكن حمله على الاشتقاق الكبير.
6. در جلد67, صفحه88 و 90 در تفسير آيه «إنّ اللّه فالق الحَبّ والنوى» آمده است كه حَب, طينت مؤمنان است كه خداوند, محبّتش را بر آنان افكنده است و «نوي», طينت كافران است كه از هر خوبى دورند و همانا نَوي, نَوي ناميده شده است, از اين رو كه از هر خوبى دور است.
از اين روايت به دست مى آيد كه «نوى» از ريشه «نأى» به معناى «دورى» گرفته شده است, با اين كه «نوى» و «نأى» از نظر اشتقاق صرفى يكى نيستند.
علامه مجلسى, براى حلّ اين مشكل, به مانند موارد ديگر مى نويسد:
… من أجل أنّه نأى; كأنّ مناسبة نأى و نوى من جهة الاشتقاق الكبير, المبنيّ على توافق بعض حروف الكلمتين; فانّ الأوّل مهموز الوسط و الثانى من المعتلّ.
… مناسبت موجود بين نأى و نوى, بر پايه اشتقاق كبير است و اشتقاق كبير, برپايه توافق بعضى از حروف دو كلمه است.
آن گاه وجوه ديگرى را اضافه مى كند و مى نويسد:
و يحتمل أن يكون أصل المهموز من المعتل أو بالعكس و يؤيّده أنّ صاحب