تحلیلی در باره اهداف قیام امام حسین علیه السلام - صفحه 19

حسن عليه السلام ، بدون اين گونه نگرانى ها ، حكومت را به معاويه سپرد؟ چه طور كار متفاوت اين دو، حمل به صحّت مى شود ؟
جواب [ ، اين است كه] مى گوييم : دانستيم كه وقتى امام ، ظنّ غالب پيدا كند كه با يك كار ، به حقّ خود و برپايىِ آنچه به او واگذار شده ، مى رسد ، برايش واجب است كه اقدام كند ، هر چند آن كار ، سختى و دشوارى اى داشته باشد كه قابل تحمّل نباشد .
سَرور ما ابا عبد اللّه ، به سوى كوفه نرفت ، مگر پس از اطمينان يافتن از جانب كوفيان و عهد و پيمان هاى آنان ، و پس از اين كه داوطلبانه و بدون اجبار و پيشاپيش ، نه براى اجابت دعوت ، به امام عليه السلام نامه نوشتند و درخواست كردند . نامه نگارى توسّط شخصيت هاى معروف و بزرگان و قاريان كوفه ، در زمان معاويه و پس از قرار صلح ميان معاويه و امام حسن عليه السلام نيز اتّفاق افتاده بود ؛ ولى ايشان ، آن را رد كرده بود و در پاسخ ، آنچه لازم بود ، گفته بود و اينك ، دوباره و پس از درگذشت امام حسن عليه السلام و در زمان معاويه ، نامه نوشته بودند و امام [حسين] عليه السلام به آنها وعده داده و اميدوارشان كرده بود ، و آن زمان، روزگارِ سختى بود كه اميدى نبود . وقتى معاويه مُرد و نامه نگارى ها را بارِ ديگر شروع كردند و اعلام كردند كه گوش به فرمان هستند و مكرّر ، درخواست نمودند و اشتياقْ نشان دادند ، امام عليه السلام ديد كه آنها بر نماينده يزيد چيره اند و به او كينه مى ورزند واو در برابر آنان ، ناتوان است . لذا ظنّش قوى شد كه رفتن ، واجب است . بنا بر اين ، انجام دادن آنچه با اجتهاد و بررسى به دست آورده بود ، بر او متعيّن گرديد ؛ امّا در محاسبه ايشان ، اين نكته نبود كه برخى از كوفيان ، نيرنگ مى زنند و حق طلبان ، در يارى اش سستى مى ورزند و از كارهاى غريب و شگفت ، آنچه روى داد ، روى مى دهد .
مسلم بن عقيل ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ وقتى وارد كوفه شد ، از بيشتر مردم ، بيعت گرفت و وقتى عبيد اللّه بن زياد وارد كوفه شد ، و بر اساس آنچه در تاريخ

صفحه از 39