تحلیلی در باره اهداف قیام امام حسین علیه السلام - صفحه 26

المَدرسَتَين منتشر شد ـ ، بر اين عقيده است كه امام حسين عليه السلام ، قصد شهادت كرد ؛ امّا مى خواست كه مردم عليه حكومت يزيد ، قيام مسلحانه كنند :
امام عليه السلام ، در مدينه ، از بيعت با خليفه اى كه مشروعيت حكومتش را در ميان مسلمانان با بيعت آنان به دست آورده بود ، باز ايستاد و در برابر گروه خليفه در مدينه ، پايدارى كرد تا اين كه خبر آن ، پخش شد . آن گاه به سوى مكّه رو آورد و راه اصلى را در پيش گرفت و مثل ابن زبير ، از مسير منحرف نشد . ايشان ، وارد مكّه شد و به بيت اللّه الحرام ، پناه بُرد . پس افراد معتبرى متوجّه ايشان شدند و دورش حلقه زدند و به سخنان پسر پيامبرشان كه از سيره جدّش براى آنان سخن مى گفت، گوش فرا مى دادند و وى ، انحراف خليفه را از اين سيره ، بازگو مى كرد .
سپس آن گاه دعوتش را آشكار كرد و به شهرها ، نامه نوشت و امّت را به قيام مسلّحانه در برابر خليفه و تغيير وضعيتشان ، فرا خواند و از آنها خواست كه بر اين بيعت كنند . امام عليه السلام بر آن نبود تا كمكش كنند كه خلافت را بر عهده بگيرد ، و قطعا امام عليه السلام در هيچ كس چنين انتظارى ايجاد نكرد و حرفى در باره آن نزد و در نامه اى ننوشت ؛ بلكه هر گاه در منزلى فرود مى آمد و يا راه مى افتاد ، خودش را به يحيى بن زكريّا ، تشبيه مى كرد ، و حق هم همين بود ؛ چرا كه هر يك از آن دو ، در برابر طغيان و فساد طاغوت زمان خود ايستادند و پايدارى كردند تا كشته شدند و سرشان به نزد طاغوت ، بُرده شد . اين كار را يحيى عليه السلام به تنهايى انجام داد و حسين عليه السلام با ياران و پيروان و خانواده اش . كسى كه قصد دارد تا مردم را گِرد خود جمع كند و خلافت را بر عهده بگيرد ، چنين كارى را نمى كند ؛ بلكه به مردم ، اميد پيروزى و دستيابى به حكومت را مى دهد ، و چيزى را به مردم نمى گويد كه مايه سستى و عدم موفّقيت آنها شود . ۱

1.مقدّمةُ مرآة العقول: ج ۲ ص ۴۹۳ ـ ۴۹۴، مَعالم المدرستين: ج ۳ ص ۳۰۸ .

صفحه از 39