نگاهي به مقدّمه كتاب «اسرار آل محمد» - صفحه 157

نكته دوم

چگونه است كه هم سُليم و هم اَبان, دقيقاً زمان مرگ خود را پيش بينى مى كنند و پيش از مرگ, طيّ تشريفاتى ويژه, و البته نه چندان گسترده, كتاب را به ديگرى تحويل مى دهند. ۱ اگر اين مطلب درباره سليم درست باشد ـ كه در دوره خفقان زندگى مى كرد و امكان انتشار مطالب كتابش نبود ـ, درباره اَبان, قطعاً بى مورد است; زيرا اولاً او قبلاً كتاب را به فردى غير شيعه همانند حسن بصرى نشان داد و از وى در مورد كتاب, تأييديه اى گرفت. ۲ ثانياً مطالب كتاب, تا زمان مرگ ابان, ۳ در بين مردمْ انتشار يافته بود و اكثر مردم, از محتواى آن خبر داشتند.
به علاوه, چگونه سُليم درباره كتابش نهايت احتياط را به خرج مى هد و با روحيه والاى «كتمان» و «اجتناب از شهرت» و «دقّت در ثبت مطالب», ۴ مدّت شصت سال, بى وقفه به تأليف و تدوين كتابش همّت مى گمارد; امّا در بين آن همه اصحاب پيامبر(ص) و ائمه(ع), هيچ كس را شايسته واگذارى اين امانت نمى بيند; بلكه بر اثر تصادف و اتّفاق, در شهر نوبندگان, به هنگام ملاقات با نوجوان چهارده ساله اى به نام ابان بن ابى عياش, به يكباره تصميم مى گيرد كه حاصل يك عمر تلاش طاقت فرساى خويش را در اختيار وى قرار دهد؟ مترجم در مقدمه خود, در اين باره چنين آورده است:
در شهر نوبندجان, سليم, با جوانى كه چهارده سال از عمرش مى گذشت و نامش ابان بود, ملاقات كرد. البته جنبه آشنايى بين سليم و ابان, براى ما معلوم نيست كه آيا فاميل بوده اند و يا سابقه دوستى داشته اند يا يك اتّفاق و تصادف بوده است(!); ولى به هر حال, سليم در خانه پدرى ابان بن ابى عياش اقامت كرد… ديرى نگذشت كه سليم, احساس كرد در سرزمين غربت, عمرش به

1.همان, ص۲۸.

2.همان, ص۳۰.

3.وفات وى به سال ۱۳۸ هجرى است.

4.اسرار آل محمد, ص۲۴ـ۲۵.

صفحه از 173