نگاهي به مقدّمه كتاب «اسرار آل محمد» - صفحه 158

پايان خود, نزديك مى شود و مهم ترين مسئله براى او حفظ كتابش بود… سليم, نگران كتابى بود كه با تمام وجود, در راه تأليف و حفظ آن, فداكارى كرده بود و مطالب آن را به طور شفاهى از خود معصومان(ع) يا از اصحابشان گرفته بود; كتابى كه در بردارنده نكات و گوشه هاى بسيار دقيقى از تاريخ اسلام بود و او در به دست آوردن آنها زحمت فراوان كشيده بود; كتابى كه در يك نگاه, مجموعه اى از معارف و تاريخ اسلام بود كه مى بايست به عنوان پايه تولّى و تبرّى تلقّى شود… ۱
نگارنده, هرگز در صدد خدشه وارد كردن بر آنچه مترجم ادّعا كرده است, نيست. آنچه براى يك خواننده معمولى كتاب, جاى ابهام دارد, اين است كه آيا واقعاً از فردى همانند سليم, چنين عملى پذيرفتنى است كه حاصل شصت سال زحمت بى وقفه خويش را كه در نهايت احتياطْ آن را حفظ كرده بود ـ در اختيار يك نوجوان چهارده ساله قرار دهد؟ مگر ميزان مصاحبت اين دو چه مدّت بوده است ۲ كه بگوييم ابان, از نظر عقيدتى آن چنان آمادگى پيدا كرد كه سليم, كتابش را بدون كمترين دغدغه خاطر, و شايد با طيب خاطر, به او سپرد؟ يا اين كه بايد براى آن نوجوان چهارده ساله, يك جنبه قدسى و ماورايى قائل شويم كه چنين سخنانى درباره وى بگوييم. نوجوانى كه مترجم, از يك سو وى را از اصحاب ائمه(ع) معرّفى مى كند كه ارتباط قوى با امامان شيعه دارد, و از سوى ديگر, شيعه بودن خود را پنهان مى كند و در شمار محدّثان و معتمدان زمان خود درمى آيد و علما و دانشمندان مخالف شيعه, به وجود او افتخار مى كنند. ۳

1.همان, ص۲۶ـ۲۷.

2.مترجم, با صراحت, در پاورقى صفحه ۲۹ مى نويسد: «همچنين ابانْ تصريح مى كند كه پس از ورود به نوبندجان, ديرى نپاييد كه سليم از دنيا رفت». و در صفحه ۱۲۶ آورده است: «سليم, كمى پس از ملاقات با ابان, در سال ۷۶ هجرى از دنيا رفت». پس با اين مدّت مصاحبت كم, ادّعاى اين كه سليم «به فكر تربيت عقيدتى ابان افتاد و آهسته آهسته, او را با حقايق گذشته تاريخ اسلام آشنا كرد و…», به هيچ وجه نمى تواند معقول و پذيرفتنى باشد.

3.همان, ص۳۰ـ۳۳.

صفحه از 173