سخنى بگوييم كه تنها در شأن قرآن و كتاب خداوند, صادق است. اين كه «كتاب سليم, يك مدرك تاريخى اصيلى و معتبر است», ۱ مانع از آن نيست كه در اين كتاب, آفاتى نظير جعل و تحريف راه يافته باشد و نبايد با امثال اين عبارات, ديگران را وادار به پذيرش كرد و يا مدّعى شد كه «ادّعاى جعل و تحريف, فقط براى ايجاد شكّ و ترديد در عظمت كتاب سليم, مطرح شده است». ۲
اگر مخاطب مترجم, شخص يا اشخاص خاصّى باشند كه داراى حُسن نيّت هم نباشند, اين گونه پاسخ هاى سنگين و سركش و عبارات تقريباً خشن, هرگز موافق شيوه كار سليم و شايسته محقّق كتابش نخواهد بود. ۳ * بالطبع اگر مترجم محترم بر اين باور است كه سخنانش بر حقّ است و براساس دلائل متقنْ استوار است, با بيانى نرم و ليّن, و قلمى آرام و بى تنش, بيشتر مى تواند به هدف خويش دست يابد.
حقيقتْ اين است كه يكى از انگيزه هاى مهم نگارنده در بيان پاره اى توضيحات در نقد و بررسى كتاب, قلم تقريباً تند مترجم در پاره اى موارد و قداست بيش از حد قائل شدن براى كتاب بوده است. چگونه است كه مترجم به خود حق مى دهد به عنوان يك محقّق و صاحب نظر, ايرادهايى برپاره اى احاديث كافى ـ على رغم تمام تعريف ها و تمجيدهايى كه از اين اوّلين و معتبرترين جامع حديثى شيعه به عمل آمده است ـ وارد سازد, و يا درباره ابن غضائرى و كتاب او به گونه اى قضاوت كند كه به انكارِ هر دو منتهى شود و عبارات كتابش را صد در صد جعلى بداند كه «جاعلِ آن, به انواع مختلفى در صدد ضربه زدن به رجال شيعه و در نتيجه, روايات شيعه بوده است» ۴ و او «نسبت به بزرگان شيعه, شناخت درستى نداشته است و كمتر كسى از اشكال تراشى او در امان مانده است… و مبانى او از
1.همان, ص۹۶.
2.همان, ص۹۶ و ۱۱۷.
3.بويژه اگر بدانيم كه ابن غضائرى و شيخ مفيد (در تصحيح الاعتقاد) و ميرزاى استرآبادى (در رجال كبير), از منتقدان كتاب سليم هستند (ر.ك: علوم حديث, ش۳, ص۱۵۹). و.
4.همان, ص۹۸.