رفتار معصومان(ع) با اهل کتاب

پرسش :

خیلی ها خیال می کنند که توهین به اهل کتاب روا است. لطفا نمونه هایی از رفتار مهربانانه و عادلانه ی حضرت محمد(ص) و اهل بیت او را با اهل کتاب ذکر کنید.



پاسخ :

پیامبر(ص) و طلبکار یهودی
یک یهودى از رسول‏ خدا(ص) چند دینار طلب داشت و آنها را مطالبه کرد. حضرت فرمود: اى مرد یهودى! فعلًا چیزى ندارم که بدهم. او گفت: اى محمّد! رهایت نمى‏کنم تا طلبم را بپردازى. رسول خدا فرمود: پس، من هم با تو مى‏نشینم. حضرت در کنار او آن قدر نشست که در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را خواند.
اصحاب رسول خدا(ص) آن مرد را تهدید مى‏کردند. پیامبر به آنان فرمود: با او چه مى‏کنید؟! عرض کردند: اى رسول خدا! یک یهودى شما را نگه دارد؟! فرمود: پروردگارم مرا مبعوث نکرده تا به ذمی و غیر ذمی ستم کنم.
چون روز شد مرد یهودى اسلام آورد و دانست نشانه هایی که از او در تورات آمده درست است. (بحار الأنوار: ۱۶/ ۲۱۶/ ۵)

دعا برای آمرزش منافقان
منافقان کسانی بودند که در ظاهر مسلمان شده بودند اما در واقع چنین نبود. اینان ضربه های سختی به اسلام می زدند. از روایتی استفاده می شود که تا پیش از نزول آیه ی قرآن در مورد نهی پیامبر(ص) از نماز بر جنازه آنها، آن حضرت بر بدن آنان نیز نماز میت می خواند.
خداوند در سوره توبه آیه هشتاد به پیامبر فرمود: اگر هفتاد مرتبه برای منافقان استغفار کنی هرگز خداوند گناهان آنها را نمی بخشد.
رسول خدا(ص) فرمود: اگر می دانستم با بیش از هفتاد مرتبه استغفار برای منافقان، گناهشان بخشیده می شود، این کار را می کردم. (صحیح البخاری – البخاری – ج ۵ – ص ۲۰۶)
وقتی که رسول خدا(ص) خواهان دعا برای منافقان بود، به طریق اولی دعاگوی اهل کتاب بوده است.

رفتار عادلانه با مسیحی
در زمان حکومت امام علی(ع) آن حضرت مسیحى‏اى را در بازار دید که زرهى را مى‏فروخت. امام به او گفت: این، زره من است و میان من و تو، قاضى مسلمانان داورى کند.
نزد شریح قاضی رفتند که خود حضرت او را برای قضاوت نصب کرده بود.
على گفت: این، زره من است که مدّتى است گم شده.
شریح گفت: اى مسیحى! تو چه مى‏گویى؟
مسیحى گفت: من امیر مؤمنان را تکذیب نمى‏کنم؛ اما زره، زره من است.
شریح [به على(ع)‏] گفت: طبق رأى من، زره از دست او خارج نمى‏شود. آیا بیّنه (دلیل) دارى؟
على گفت: شریح درست مى‏گوید.
نصرانى گفت: امّا من گواهى مى‏دهم که این احکامِ پیامبران است که امیرمؤمنان نزد قاضى خود مى‏آید و قاضى او علیه‏اش داورى مى‏کند. اى امیر مؤمنان! سوگند به خدا، این زره توست. من در پىِ سپاه، به دنبال تو بودم که از شترت افتاد و من آن را برداشتم. شهادت مى‏دهم که خدایى جز «اللّه» نیست و «محمّد»، رسول خداست.
على گفت: حال که اسلام آوردى زره از آنِ تو. سپس اسبی گران‏بها نیز به او بخشید. (السنن الکبرى: ۱۰/ ۲۳۰/ ۲۰۴۶۵، البدایه والنهایه: ۸/ ۴، کنز العمّال: ۷/ ۲۴/ ۱۷۷۸۹، الغارات: ۱/ ۱۲۴، بحار الأنوار: ۱۰۴/ ۲۹۰، بحار الأنوار: ۴۱/ ۵۶/ ۶)

احترام به کافر اهل کتاب
روزى امیر مؤمنان با مردى ذمّى، [به طور اتفاقى و ناشناس‏] همراه بود. آن مرد پرسید: اى بنده خدا! کجا می روی؟
امام(ع) فرمود: مقصد من، کوفه است.
هنگامى که [به دو راهى رسیدند و] مرد راهش را کج کرد، امیر مؤمنان نیز با او راهش را کج کرد. مرد گفت: مگر نگفتی به‏کوفه مى‏روى؟
امیر مؤمنان به او فرمود: این، از کمالِ همراهى است که شخص به هنگام جدا شدن از همراه خود، چند قدمى او را بدرقه کند. پیامبر ما به ما چنین دستورى داده است.
کافر ذمی گفت: لابد هر کس از ایشان تبعیت کرده، به خاطر همین اعمال بزرگوارانه‏اش بوده است. پس من تو را گواه مى‏گیرم که بر دین تو هستم.
آن مرد با امیر مؤمنان بازگشت و هنگامى که امام را شناخت، اسلام آورد. (الکافی: ۲/ ۶۷۰/ ۵، قرب الإسناد: ۱۰/ ۳۳، بحار الأنوار: ۷۴/ ۱۵۷/ ۴)

تحمل توهین یهودی
امام علی(ع) هنگام سخنرانی از حاضران خواست تا از هرچه می خواهند بپرسند و ادعا کرد که جواب هرپرسشی که پایین تر از عرش باشد، می داند.
در این هنگام، مردى که کتابى بر گردن داشت و ظاهرا یهودی بود، با صداى بلند گفت: اى آن که ادّعاى چیزى دارد که نمى‏داند، و چیزى را که نمى‏فهمد به گردن مى‏گیرد! به سؤالهایم جواب بده.
یاران امام از هر طرف به او یورش بردند و قصد جانش را کردند اما حضرت آنان را از این کار باز داشت و فرمود: او را واگذارید و درباره‏اش شتاب مکنید. با سَبُک‏سرى، حجّت‏هاى خداوند، برپا نمى‏شود و برهان‏هاى خداوند، آشکار نمى‏گردد.
آن‏گاه به آن مرد فرمود: هر گونه مى‏خواهى و آنچه در دل دارى بپرس.
آن شخص سوالهایش را پرسید و حضرت به یک یک آنها جواب داد و پس از آن، مسلمان شد. (المحتضر: ۸۸، إرشاد القلوب: ۳۷۷، بحار الأنوار: ۵۷/ ۲۳۱/ ۱۸۳)



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت