كتابت وحى در مدينه

پرسش :

كتابت وحى در مدينه چگونه بود؟



پاسخ :

با هجرت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به يثرب، بر شمار كاتبان وحى افزوده شد و برخى انصار نيز در زمره كاتبان قرار گرفتند. البته كسانى از قريش نيز كه در سال هاى پس از هجرت به مدينه مهاجرت كرده و يا پس از فتح مكه به آن شهر آمدند، به عنوان كاتب معرفى شده اند.

ابو المنذر ابى بن كعب (م ۳۵ق)، كه در جاهليت نوشتن مى دانست،[۱]نخستين مدنى است كه در خدمت كتابت قرآن قرار گرفت.[۲]به او «سيد القراء» لقب داده بودند.[۳]از وى رواياتى در باره ثواب تلاوت برخى سوره هاى قرآن نقل شده است.[۴]ابن سعد او را آگاه ترين فرد بر قرائت قرآن دانسته[۵]و آورده است كه او از كسانى است كه در عصر رسول خدا به جمع آورى قرآن پرداختند.[۶]در برخى منابع، توصيه شده است قرآن را از چهار نفر از جمله اُبىّ بن كعب، فرا بگيرند.[۷]به نقل امام صادق عليه السلام، اهل بيت، قرآن را بر اساس قرائت ابىّ تلاوت مى كنند.[۸]گويند : پيامبر قرآن را به طور كامل بر ابىّ املا كرد و از اين رو در دوران يكسان كردن مصاحف در عهد عثمان، سرپرستى گروه به او واگذار شد و در موارد اختلافى با نظر او مشكل حل مى گرديد.[۹]پس از ابىّ بن كعب،[۱۰]زيد بن ثابت، كه كتابت را از اسيران بدر آموخته بود، به جمع كاتبان پيوست.[۱۱]وى هنگام هجرت رسول اللَّه يازده سال بيشتر نداشت.[۱۲]همسايگى وى با پيامبر باعث شده بود تا او در غياب ابىّ به كتابت پردازد.[۱۳]البته كار او بيشتر نامه نگارى بود تا كتابت وحى.[۱۴]زيد ، به تدريج در دوره خلفا حتى از ابىّ بن كعب نيز شهرت بيشترى پيدا كرد؛ زيرا ابىّ بن كعب با ابوبكر بيعت نكرد،[۱۵]اما زيد از مقربان دستگاه خلافت بود.[۱۶]

از ديگر كسانى كه به عنوان كاتب وحى از آنها نام برده شده مى توان به عبد اللَّه بن رواحه (م ۸ق)، ثابت بن قيس(م ۱۲ق)، حنظله بن ربيع اسدى، حذيفة بن يمان، علاء بن عقبه، محمد بن سلمه، عبد اللَّه بن زيد، جهيم بن صلت، حنظلة بن عامر، عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن ابىّ، ابوزيد بن قيس بن السكن، عقبة بن عامر، معاذ بن جبل، مغيرة بن شعبه، ابان بن سعيد بن عاص، معاويه، خالد بن وليد، عمرو بن عاص، عبد اللَّه بن ارقم، حويطب بن عبد العزى و ابوايوب انصارى اشاره كرد.[۱۷]گويند ابوايوب، كاتبِ نامه اى به تيره بنى عذره بود و از كاتب وحى بودن وى به صراحت ياد نشده است.

برخى گفته اند كاتبان عمده و ملازم ترين افراد با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مدينه، امام على عليه السلام، زيد بن ثابت[۱۸]، اُبَىّ بن كعب و عثمان بوده اند كه در اين صورت، اينان را بايد كاتبان رسمى وحى قلمداد كرد و بقيه در مرتبه دوم قرار داشتند و تنها در غياب ايشان عهده دار كتابت مى شدند.[۱۹]امام على عليه السلام نخستين فردى است كه از آغاز وحى تا پايان آن را نوشته است. ابن نديم از على عليه السلام به عنوان اوّلين «جَمّاع القرآن (گردآوردنده قرآن)» ياد مى كند.[۲۰]هر گاه وحى نازل مى شد و على عليه السلام حضور نداشت، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وحىِ نازل شده را جداگانه براى على عليه السلام املا مى كرد تا بنويسد.[۲۱]به نقل على عليه السلام، پس از كتابت آيات نازل شده، پيامبر خدا تفسير، تأويل، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را نيز به او تعليم مى داد.[۲۲]

ابن ابى الحديد به صراحت، كاتبان وحى را على عليه السلام، زيد بن ارقم و حنظله بن ربيع دانسته و گفته است: معاويه (پس از مسلمان شدن در سال هشتم هجرت)، نامه هاى پيامبر را به سران و نوشته هاى مورد نياز مردم و همچنين فهرست اموال و صدقات را مى نوشته است.[۲۳]

بر اساس نوشته يكى از قرآن پژوهان، از نويسندگان پيامبر، دو نفر بيش از ديگران از ملازمت محضر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برخوردار، و وظيفه نوشتن قرآن را بر عهده داشتند كه آن دو على بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن ثابت بودند.[۲۴]جرجى زيدان نيز گويد: در عهد رسول خدا از همه بيشتر على بن ابى طالب، عبد اللّه بن مسعود، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابىّ بن كعب به تدوين قرآن عنايت داشتند.[۲۵]

به تصريح ابن عبد ربّه، على عليه السلام و عثمان كاتبان وحى بودند و در صورت حاضر نبودن ايشان، ابىّ بن كعب به كتابت مى پرداخت.[۲۶]از امام على عليه السلام روايات بسيارى در باره كتابت وحى و اشراف آن حضرت بر اين كتاب مقدس، نقل شده است[۲۷]و اين در حالى است كه برخى نام معاويه را به عنوان كاتب وحى نوشته و حتى به جاى على عليه السلام، نام معاويه را ذكر كرده اند؛ با اين حال، معاويه تنها چند ماه برخى نامه هاى رسول اللَّه را مى نوشته و حتى به سبب تعلل در نگارش، پيامبر با عبارت «لا أَشبَعَ اللَّهُ بَطنَه» او را نفرين كرد.[۲۸]امام على عليه السلام در دوران خلافتش در جواب نامه معاويه، كه خود را كاتب وحى قلمداد كرده بود، به اين ادعاى او پاسخ داده است.[۲۹]به نظر مى رسد معاويه در دوران امارتش در شام ، خود را كاتب وحى مى خوانده است. بنا بر قولى، از جمله شرطها يا خواهش هاى ابوسفيان از پيامبر، نويسندگى معاويه براى آن حضرت بوده است.[۳۰]ابو رَيّه ، به صراحت، كاتب وحى بودن معاويه را رد كرده و محال دانسته و به دسيسه هاى بنى اميه اشاره كرده است.[۳۱]خالد بن وليد و عمرو بن عاص نيز كه برخى آن دو را در شمار كاتبان وحى آورده اند، در سال هفتم هجرت، شش ماه پيش از فتح مكّه[۳۲]يا پس از حديبيه و قبل از خيبر، اسلام آوردند.[۳۳]

حصين بن نمير و مغيرة بن شعبه - كه در سال ششم اسلام آورد و گهگاهى كتابت مى كرد - ،[۳۴]طبق گزارشى تنها در امور شخصى، نويسنده پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بودند و معاملات و قرض هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را مى نوشتند و در غياب معاويه و خالد، عهده دار كتابت مى شدند.[۳۵]


[۱]الطبقات الكبرى : ج ۳ ص ۴۹۸.

[۲]تاريخ دمشق : ج ۴ ص ۳۲۴.

[۳]الإصابة : ج ۱ ص ۱۸۱؛ تاريخ دمشق : ج ۷ ص ۳۰۸؛ سير أعلام النبلاء : ج ۱ ص ۳۹۰.

[۴]مجمع البيان : ج ۳ ص ۵.

[۵]الطبقات الكبرى : ج ۳ ص ۵۰۰.

[۶]الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۳۵۵؛ الفهرست : ص ۳۰.

[۷]سير أعلام النبلاء : ج ۱ ص ۳۹۱.

[۸]الكافى : ج ۲ ص ۶۳۴.

[۹]المصاحف ، سجستانى : ص ۳۰؛ التمهيد فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۳۴۸.

[۱۰]تاريخ دمشق : ج ۴ ص ۳۲۴.

[۱۱]الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۲.

[۱۲]الاستيعاب : ج ۲ ص ۵۳۷.

[۱۳]الاستيعاب : ج ۲ ص ۵۳۸.

[۱۴]الاستيعاب : ج ۲ ص ۸۶۵.

[۱۵]تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۲۴ - ۱۵۴.

[۱۶]الصحيح من السيرة النبى الأعظم : ج ۵ ص ۲۱۰؛ تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۵۴.

[۱۷]سبل الهدى : ج ۱۱ ص ۳۸۱ و ج ۱ ص ۵۸.

[۱۸]إمتاع الاسماع : ج ۹ ص ۳۳۴.

[۱۹]إمتاع الاسماع : ج ۹ ص ۳۳۴.

[۲۰]الفهرست : ص ۳۰.

[۲۱]مكاتيب الرسول : ج ۱ ص ۱۲۳؛ تفسير الحبرى : ص ۱۵۸ و ۵۷۶؛ شواهد التنزيل : ج ۱ ص ۴۸.

[۲۲]تفسير العيّاشى : ج ۱ ص ۲۵۳؛ كمال الدين : ص ۲۸۴ - ۲۸۵.

[۲۳]شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد : ج ۱ ص ۳۳۸.

[۲۴]تاريخ قرآن، حجتى : ص ۲۰۳ - ۲۰۴.

[۲۵]تاريخ آداب اللغة العربيّة : ج ۱ ص ۲۲۵.

[۲۶]العقد الفريد : ج ۴ ص ۱۵۲.

[۲۷]مكاتيب الرسول : ج ۱ ص ۱۲۳ - ۱۲۴.

[۲۸]أنساب الاشراف : ج ۱ ص ۵۳۲؛ تاريخ الطبرى : ج ۸ ص ۱۸۱؛ إمتاع الأسماع : ج ۱۰ ص ۱۸۵.

[۲۹]أنساب الاشراف : ج ۵ ص ۱۱۱؛ الفتوح : ص ۴۷۸ - ۴۷۹.

[۳۰]تاريخ دمشق: ج ۲۳ ص ۴۵۶.

[۳۱]شيخ المضيره: ص ۲۰۵.

[۳۲]المغازى: ج ۲ ص ۶۶۱؛ اُسد الغابة: ج ۲ ص ۹۳؛ الإصابة: ج ۲ ص ۲۱۵.

[۳۳]تاريخ خليفه: ص ۵۲.

[۳۴]الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۲۳۰ .

[۳۵]العقد الفريد: ج ۴ ص ۱۵۲.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت