۱۱.امام على عليه السلامـ از نامه ايشان به محمّد بن ابى بكر ـ: محبوب ترينِ برادرانم نزد من ، آن كس است كه بيشتر به ياد خدا باشد و از خداوند ، بيشتر بترسد ، و من اميدوارم كه تو ـ به خواست خدا ـ از جمله ايشان باشى .
۱۲.امام على عليه السلام :از جمله محبوب ترينِ بندگان خدا نزد او ، آن بنده اى است كه خداوند ، او را در برابر نفسش يارى كرده است ، و او جامه اندوه در پوشيده و رداى ترس [از خدا ]به تن كرده است . پس چراغ هدايت در دلش روشن شده و براى آن روزى كه ميهمان او مى شود (مرگ و پس از مرگ) ، سفره پذيرايى (اعمال صالح) را آماده ساخته و دور (يعنى مرگ و قيامت) را نزديك مى بيند و سختى ها را بر خود آسان كرده ، مى نگرد و مى بيند ، و [خدا را] ياد مى كند و فراوانْ ياد مى كند .
۱۳.امام على عليه السلام :مؤمن ... باوقار و همواره به ياد خداست .
۱۴.امام على عليه السلامـ در بيان صفات پيروان اهل بيت عليهم السلام ـ: شناخته نمى شوند ... مگر با فروتنى و خاكسارى و امانتدارى و بسيار ياد خدا بودن .
۱۵.امام صادق عليه السلامـ در پاسخ به اين پرسش كه : گرامى ترينِ بندگان نزد خداوند كيست؟ ـ: آن كه بيشتر به ياد خدا باشد و در طاعت او بيشتر بكوشد .
۱۶.الكافىـ به نقل از ابن قدّاح ـ: امام صادق عليه السلام فرمود : «هر چيزى حدّ و مرزى دارد كه در آن جا به پايان مى رسد ، مگر ياد خدا كه آن را حدّ و مرزى پايان پذير نيست . خداوند عز و جلفرايض را واجب گردانيد و هر كس آنها را به جاى آورَد ، همان ، حدّ آنهاست . ماه رمضان را واجب گردانيد و هر كس اين ماه را روزه بدارد ، همان ، حدّ اوست . حج را واجب گردانيد و هر كس حج بگزارد ، همان ، حدّ اوست ؛ بجز ياد خدا كه خداوند عز و جلبه اندك از آن رضايت نداده و برايش حدّى كه در آن جا پايان پذيرد ، قرار نداده است» .
سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را بسيار ياد كنيد ، و بام و شام ، او را به پاكى بستاييد» .
سپس فرمود : «خداوند عز و جل براى ذكر ، حدّى پايان پذير ، قرار نداده است . پدرم [امام زين العابدين عليه السلام ] بسيار [خدا را] ياد مى كرد . من به همراه او مى رفتم و او ياد خدا مى كرد . با او غذا مى خوردم و مى ديدم كه خدا را ياد مى كند . با مردم ، سخن (/برايشان حديث) مى گفت ؛ ولى اين كار ، او را از ياد خدا باز نمى داشت . من زبانش را مى ديدم كه پيوسته به كامش چسبيده و لا إله إلّا اللّه مى گويد . ما را جمع مى كرد و دستور مى داد تا طلوع آفتاب ، ذكر بگوييم و به هر يك از ما كه قرآن خواندن بلد بوديم ، مى فرمود كه قرآن بخوانيم و به آن كه قرآن خواندن نمى دانست ، دستور مى داد ذكر بگويد .